• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • یادداشتی بر فیلم «دوازده سال بردگی» کارگردان «استیو مک کوئین»، «کاوه قادری»/ اختصاصی چوک

یادداشتی بر فیلم «دوازده سال بردگی» کارگردان «استیو مک کوئین»، «کاوه قادری»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

یادداشتی بر فیلم «دوازده سال بردگی» کارگردان «استیو مک کوئین»، «کاوه قادری»

پیروز در نقد یک دوران اما ناکام در طراحی پیامی نو

به عنوان طرفدار پروپاقرص «جانگوی آزاد شده» و خالق‌اش و همچنین سینمای خالق‌اش، باید اذعان کنم که نگاه تارانتینو به مسألهٔ برده‌داری را به ویژه در نخستین قیاس با «دوازده سال بردگی»، فاقد هرگونه جدیت و به غایت شوخ طبعانه و به دور از جنبه‌های رئالیستی یافتم. اصولاً میل جناب تارانتینو اینچنین است که تمام روسیاهان تاریخ را به نحوی تمسخرآمیز تحقیر نموده و از صفحهٔ روزگار به بیرون پرتاب نماید و حال تحقق این مهم، چه در قالب خنگ جلوه دادن گوبلز و کشتن حقیرانهٔ او و هیتلر باشد و چه در قالب شات گان به دست گرفتن سیاهپوستان و کشتن بی رحمانه و تحقیرآمیز رئیس سفیدپوست‌شان، چندان برای تارانتینو تفاوتی ندارد.

آری! ظاهراً فاعلیت مظلوم‌ها در قالب سر به نیست کردن ظالم‌ها، آنچنان جناب تارانتینو را از پرداختی موشکافانه به موضوع برده داری دور گردانیده که در میزانسنش، برده دارها اسلحه به دست برده می‌دهند تا کشته و منفجر شوند و در این میان،رویکرد خالق «داستان عامه پسند» در «جانگوی آزاد شده» به قدری شوخ طبعانه بوده که ظاهراً قادر به ورود به درون بدمن هایش نیست و به استثنای کندی، سایر بدمن های تارانتینو در «جانگوی آزاد شده» جملگی تیپ هستند؛ و حال با تماشای «12 سال بردگی» تازه دریافتم که اساساً مسألهٔ برده‌داری تا چه میزان برای تارانتینو جدی بوده و تا چه میزان برای وی جنبهٔ شوخی و تفریح داشته تا جایی که مسألهٔ مذکور، حتی در اوقاتی از «جانگوی آزاد شده» به تم پس زمینه‌ای فیلم تقلیل می‌یابد. «12 سال بردگی» اما مشخصاً اینگونه نیست.

در «12 سال بردگی» دفاع از ناموس و حتی دفاع از خود نیز، مجازاتی بدون محاکمه را در پی دارد و آن مجازات مرگ است. مجازات اثبات آزادی، کتک خوردن و مجازات ایستادگی و احراز هویت واقعی، تحقیر شدن است و مجازات فقط و فقط چند دقیقه تن ندادن به شهوات ارباب، چشمی است سرخ، همرنگ با دلی خونین و کمری پاره پاره و متلاشی شده و در این میان، مذهب نیز بدست سودجویان و طمع ورزانی همچون اپس، تفسیر می‌گردد تا نفس ظلم ستیزانه و عدالت طلبانهٔ آن،عملاً از بین رفته و به تن‌پوشی برای توجیه ظلم مبدل گردد. هیچ سوپرمنی در کار نیست تا از غیب برون آید و کاری بکند و امکان تغییر ناگهانی و ماهوی در معادلات موجود، صفر است. از سویی، نگاه، به شدت رئالیستی و تلخ است و قهرمان فاعل، جای خود را به شخصیتی مفعول و تسلیم شده در برابر تقدیر داده که حتی در مسیر تعریف شده برایش نیز امید، تدریجاً جای خود را به یاس می‌دهد و آزادی نه چندان شکوهمندانه (اگر نگوییم حقیرانهٔ وی نیز در اوج همین یأس است که تحقق می‌یابد. از سویی دیگر، روایت نیز کاملاً صریح و بی پرواست و برای نمونه، مک کوئین تمام دقایق آویخته شدن تحقیرآمیز سالومان از درخت را تا لحظهٔ رسیدن ارباب فورد به تصویر می‌کشد و از نمایش جانکاه کمر خونین بتسی، آن هم در کلوزآپ،هیچگونه ابایی ندارد. این رئالیسم، که ظاهراً جهت نزدیک نمودن هرچه بیشتر مخاطب با مسئلهٔ برده داری صورت گرفته، به حدی تلخ و صریح است که بسیاری «12 سال بردگی» را نقطهٔ مقابل «جانگوی آزاد شده» می‌دانند و برخی نیز پا از این فراتر گذارده و فیلم واقع گرایانه و تلخ مک کوئین را پاسخی به فیلم فانتزی گونه و سرخوش وار تارانتینو می‌دانند.

اما پرداختن به مسألهٔ برده داری در سینمای غرب و مخصوصاً در سالهای اخیر، امری تازه نبوده و لذا چگونگی طرح مسأله و نحوهٔ ورود به آن، حائز اهمیت بسیار است؛ خاصه آنکه شرقی‌ها، درست به همان میزانی که غربی‌ها با مسألهٔ برده داری آشنا بوده و آن را در قلب تاریخ خود جای داده‌اند، با مسألهٔ مذکور بیگانه‌اند و از این روی برای متولیان فیلم، ایجاد نوعی همپوشانی میان این آشنایی و آن بیگانگی، جهت قابل درک گشتن این مسألهٔ دردناک برای همگان از یک سو و دستیابی به مخاطبان جهانی (و نه صرفاً غربی) از سوی دیگر، ضروری به نظر می‌رسد. برای تحقق این مهم، چه در فیلمنامهٔ ریدلی و چه در میزانسن مک کوئین، روی تقابل میان آزادی و بردگی تاکید شده است. سوای فیلمنامهٔ ریدلی (که بیشتر به سبب روایت صریح داستان انسانی آزاد که به بردگی گرفته می‌شود،تقابل میان آزادی و بردگی را به تصویر می‌کشد) اما تقابل مذکور، در فرم و میزانسن نمود پررنگ‌تری دارد و اولین نمونه‌اش، قطع سکانس معاشقهٔ سالومان با زنی برده (دوران بردگی) به سکانس معاشقهٔ سالومان با همسرش (دوران آزادی) است. نمونهٔ بعدی را می‌توان در قطع سکانس مشروب خوردن سالومان در محیطی گرم و مجلل همراه با موسیقی ملایم و نور و... به سکانس دربند شدن او در فضایی تاریک و بی نور و بی روح و بی صدا یافت و یا نمونهٔ دیگر، سکانس آویزان ماندن سالومان از طناب دار است که دراین سکانس، دوربین بوسیلهٔ عمق میدانش،انسان‌های آزادی که مشغول بازی و تفریح و زیستن هستند را در پس زمینهٔ تصویر نشان می‌دهد در حالی که در متن تصویر، سالومان از درخت آویزان شده و طناب بر گردن دارد و اگرچه زنده می‌ماند،اما به شدت در حال تحقیر شدن است. از یاد نبریم نشانه‌های دراماتیکی همچون لباس دوران آزادی را که پاره و خونین است و لباس پاکیزه اما متعلق به دوران بردگی باید بر تن پوشانده شود. نمونه‌های مذکور،اگرچه ممکن است ساده و پیش پا افتاده به نظر آیند،اما جملگی سینمایی‌اند و دارای بیان و مخاطب را جهت ادراک هرچه بیشتر مسألهٔ برده داری یاری می‌کنند.

«12 سال بردگی» چه به لحاظ فرم و کارگردانی و چه به لحاظ فیلمنامه و روایت، اثری کلاسیک است و همچون بسیاری از آثار کلاسیک، از یک شخصیت اصلی و مرکزی (سالومان نورتاپ) که محور و بستر درام می‌باشد برخوردار است. شخصیتی که به رغم معرفی اولیهٔ خارج از قصهٔ اصلی، کاملاً در چهارچوب قصهٔ اصلی تعریف می‌گردد و هر آنچه در فیلم می‌گذرد یا از دید اوست و یا مربوط به او. با این حال، جامعه شناسی دقیق ریدلی و مک کوئین سبب گشته تا «12 سال بردگی» برخلاف «جانگوی آزاد شده»، به درون بدمن های خود نیز ورود کرده و از برخی از آنها شخصیت بسازد که در این میان، ارباب اپس، به لحاظ پرداخت شخصیت، بهترین بدمن فیلم است. ارباب اپس شخصیتی است که برخلاف اغلب بدمن های آثار مربوط به برده داری، مذهب را نیز علاوه بر قانون و تبعیض نژادی، توجیه گر برده داری می‌داند. او قانون را مجوزی برای تأیید برده داری و سفیدپوست بودنش را نشانهٔ برتری نژادی می‌داند و از این رو برای خود نسبت به سیاهپوستان، حق مالکیت و خداوندی قائل است و آیاتی که بر حق پروردگار بر بندگانش تاکید می‌کند (حقی که فقط و فقط از آن خداوند می‌باشد اما اپس به سبب قائل بودن حق مالکیت، برای خود حق خداوندی نیز قائل است) را سندی بر دارا بودن حق مطلق برای خود و همچنین اعمال تحکم آمیزش نسبت به سیاهپوستان قرار می‌دهد و در این مسیر تا جایی به پیش می‌رود که خشکسالی مزرعهٔ پنبه‌اش را حاصل عذاب ناشی از حضور سیاهپوستان (و نه ناشی از ظلم‌های خود) می‌داند و اعمال شیطانی نظیر تجاوز به پتسی و شکنجهٔ او را با جملهٔ ((آدم میتونه با دارایی‌اش هر طور که دلش میخواد رفتار کنه)) توجیه می‌کند. در پرداخت شخصیت اپس، سه ضلعی مذکور (1-برخورداری از حمایت قانون 2-تبعیض نژادی 3-سو استفاده از مذهب برای توجیه حق مالکیت) آنقدر دقیق و منسجم ترسیم شده است که از سویی،میزان خباثت به خرج داده شده توسط بدمن فیلم را هم در چهارچوب کاراکتر وی توجیه پذیر نموده و هم برای مخاطب باورپذیر و به دور از اغراق می‌گرداند و از سویی دیگر، بدمنی را خلق می‌کند که کاملاً می‌توان بوسیلهٔ آن، دورانی سیاه و تراژدی وار را به عنوان بخش جدایی ناپذیر درام فیلمرصد کرد. به بیانی ساده‌تر،شخصیت‌های مکمل فیلم مک کوئین (از جمله اپس) علاوه بر فضاسازی، در بسترسازی برای درام فیلم نیز نقش ایفا می‌کنند و از حاصل جمع آنهاست که درام از حضور به حصول می‌رسد.

آری! شخصیت‌های مکمل «12 سال بردگی» علاوه بر حضور، حصول نیز دارند و هر کدامشان به نوبهٔ خود در پیشبرد سیر داستانی، سهیم هستند. تیبتس (مسئول بخش نجاری مزرعهٔ فورد) انسانی حقیر و پست و نژادپرست است که می‌کوشد حقارت خود را با تحکم نسبت به سیاهپوستان و تحقیر آنها بپوشاند. کاراکتر حسود و کوردل او که از همان ابتدا نیز پیشرفت سالومان نزد فورد را تاب نمی‌آورد،مناسب‌ترین پل است برای رساندن سالومان از فورد به اپس. البته از یاد نبرید سرنوشت تلخ الایزا و تاثیرش روی سالومان را که با کینه ورزی تیبتس جمع گشت و سالومان را از فورد به اپس رساند. پتسی نیز با ورودش به داستان، تدریجاً زمینه ساز بزرگترین نقطه عطف فیلم می‌گردد. دختر جوان مزرعه که همواره بالای 500 پوند پنبه در روز برداشت می‌کند، مورد شهوت اپس قرار می‌گیرد و تجاوز اپس به او از یک سو و کینه ورزی همسر اپس به او از سوی دیگر موجب می‌گردد تا این شهوت، مانند شمشیری دو لبه به او آسیب برساند و درست آن هنگامی که فکر می‌کنیم پتسی بنا بر نصایح بانو شاو با وضعیت موجود کنار آمده، وی مرگ خود را از سالومان طلب می‌کند. البته چشمان و بدن خونین پتسی،سرنوشت او را از این نیز دردناک‌تر می‌گرداند و همپوشانی میان این سرنوشت دردناک و مظالم اپس،سالومان زخم خورده را اگرچه نه همچون قهرمانی فاعل، بلکه همانند شخصیتی رئال و در عین حال دراماتیک، بار دیگر (و اینبار جدی‌تر) به جستجوی آزادی وا می‌دارد. از یاد نبرید داستان تلخ ازدواج بانو شاو و مرگ یکی از کارگران در حین کار در مزرعه و مراسم یادبود او را که در رساندن مجدد سالومان به این باور، نقش ایفا می‌کنند.

اما یکی دیگر از موهبت‌های «12 سال بردگی» این است که فیلم، نه صرفاً به نقد یک محیط خاص و شرایط جانبی آن، بلکه به نقد یک دوران می‌پردازد و تک تک آدمهای خود را در چهارچوب نقد آن دوران معنا می‌کند و در میان این آدمها، ارباب فورد برجسته‌ترین نمونه است. فردی که اگرچه برخلاف اپس، اعتقادی به مالکیت نسبت به سیاهپوستان نداشته و در مناسباتش با آنها به برابری انسانها بیشتر از همنوعانش باور دارد، اما کاملاً تسلیم مناسبات دوران خود و جزئی از آن است و حتی اگر فاعلیتی به نفع آن دوران سیاه نداشته باشد (که دارد) تقابلی علیه آن نیز ندارد و در دوران خود در جایگاه مفعول واقع شده است. چه خوب و چه بد، سایر آدمهای «12 سال بردگی» نیز این چنین‌اند و در این میان، تنها آدم خارج از مناسبات این دوران، بس است که ایفای نقش آن را برد پیت برعهده دارد. انتخاب برد پیت برای ایفای این نقش، اگرچه ممکن است تمرکز مخاطب روی سیر داستان را برای لحظاتی هم که شده برهم بزند، اما به سبب سابقهٔ ذهنی که مخاطب از برد پیت به عنوان بازیگری محبوب دارد، خط شکنی قهرمانانهٔ مورد نیاز کاراکتر وی که با توجه به معرفی اندک و کوتاه و دیالوگ‌ها (و نه حتی کنش‌ها) ی محدود و معدود، قاعدتاً نباید ایجاد می‌شد را حداقل از نگاه مخاطب، به کاراکتر مذکور اعطا می‌کند. اگرچه باید اذعان کرد که دیالوگ‌های خطابه گونهٔ بس، به سبب نخ نما بودن، چندان هم دلچسب نیست.

با این همه اما «12 سال بردگی» از پنجرهٔ جدیدی به مسألهٔ برده داری نمی‌نگرد. آری! آشکارترین کمبود فیلم را ایمی پولر در هفتاد و یکمین مراسم گلدن گلوب گوشزد کرد آنجایی که به شوخی طعنه زد: ((می تونم صادقانه بگم که بعد از دیدن این فیلم، هرگز به برده‌داری با دید قبلیم نگاه نمی‌کنم)). در یک تحلیل نما به نما،کاملاً می‌توان دریافت که فیلم توانسته کتاب «12 سال بردگی» را به یک فتورمان عمیق و مصور کنندهٔ یک دوران،همراه با نگاهی مؤمنانه و جامعه شناسی دقیق و نشانه‌های دراماتیک و حتی گاه شاعرانه مبدل کند. اما آیا سینما فقط همین‌هاست؟ البته که «12 سال بردگی» فیلم خوبی است اما از فقدان پیامی نو، عمیقاً رنج می‌برد و از این روی،دارای نگاه و کلامی نه نوآورانه،بلکه تا حد زیادی کلیشه‌ای است که طبیعتاً مخاطب خود را نسبت به آنچه تاکنون دیده نیز چندان به پیش نمی‌برد و اینجاست که درمی یابیم که آنچه تارانتینو در «جانگوی آزاد شده» به اجرا رسانیده، به هیچ عنوان ناشی از یک جامعه شناسی سطحی و یا یک نگاه فانتزی سرخوش وار نبوده و چه بسا از همان نگاه رئالیستی گرفته تا سایر ویژگی‌های فیلم مک کوئین را تارانتینو نیز می‌توانست به راحتی بکار بگیرد اما آنچه برای خالق «جانگوی آزاد شده» بیشترین اهمیت ممکن را داشته، دارا بودن پیامی نو با طراحی نو است که موجب خلق جذابیت می‌گردد. جذابیتی که اگر به تحلیل «جانگوی آزاد شده» بپردازیم، درمی یابیم که اتفاقاً از پشتوانهٔ نظری نیز برخوردار است و همین یک ویژگی فیلم تارانتینو و فقدان آن در فیلم مک کوئین، به تنهایی کافی است تا صرف از نظر سایر ویژگی‌های «جانگوی آزاد شده»، آن را فیلمی به مراتب برتر از «12 سال بردگی» بدانیم.

حال اینکه مضمون برجستهٔ «12 سال بردگی» و یا ساخته شدن فیلمی در ستایش ساهپوستان، آن هم در دوران ریاست جمهوری یک سیاهپوست در آمریکا و یا ادای دین اسکار به قربانیان بردگی با اهدای جایزهٔ بهترین فیلم به یک کارگردان سیاهپوست، سبب اسکار گرفتن فیلم گشته و یا عوامل احتمالی دیگری، راستش را بخواهید چندان هم اهمیت ندارد. آنچه اهمیت دارد، قضاوت تاریخ سینماست واینکه «12 سال بردگی»، به هر میزان هم که توسط موج‌های زودگذر و مقطعی ستایش شود، نه در مقام آغاز یک کلام در نقد برده داری می‌باشد و نه در مقام ادامه دهندهٔ آن، بلکه پایان بخش نوعی کلام در نقد یک دوران است و چه بسا این جشن و سرورها نیز در ستایش همین پایان باشد. آری! آنچه اهمیت دارد،ضرورت آگاهی استیو مک کوئین به این نکته است که حتی اگر با امثال «12 سال بردگی» ها در سالهای آتی، باز هم شانسی برای تصاحب اسکار داشته باشد،مسلماً شانس ستایش شدن توسط تاریخ سینما را نخواهد داشت و او یقیناً باید به این نکته نیز فکر کند که همانطور که اسکار نگرفتن آثاری همچون «شرم» و «گرسنگی»چیزی از ارزش‌های هنری کار او نکاست، اسکار گرفتن «12 سال بردگی» نیز چیزی به ارزش‌های هنری کارش اضافه نمی‌کند و او تا هنگامی هنرمند است که مستقلاً جریان ساز باشد و نه اینکه مرعوب و خادم جریان پروپاگاندا شود.


 

منتشر شده در ماهنامه ادبیات داستانی چوک شماره 75

نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک

www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html

دانلود ماهنامه‌هاي ادبيات داستاني چوك

www.chouk.ir/download-mahnameh.html

شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک

https://telegram.me/chookasosiation

اینستاگرام کانون فرهنگی چوک

http://instagram.com/kanonefarhangiechook

دانلود نمایش‌های رادیویی داستان چوک

www.chouk.ir/ava-va-nama.html

دانلود فرم ثبتنام آکادمی داستان نویسی چوک

www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html

بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان                    

www.chouk.ir/honarmandan.html

بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر

http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html

فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه چوک

www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html

دانلود فصلنامه‌های پژوهشی شعر چوک

www.chouk.ir/downlod-faslnameh.html

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692