نمیشنوم ترا... با این آبشش های غلیظ.. لیظ... لیظ.. لیظ... لیز میشود رودهٔ خالی... حال دریا هم... هم... هم... هم میخورد.. هم می زند... میخورد.. می زند.. نعرهی گشاد به تنگ آمدگان.. آخرین سکوت توی دهانم باد میخورد... بادهای دریایی... بی بوی تو... زیر پوستم راه میروند... ساحل... با گوشهای مردهٔ ماهیها به صف
... بادبانهای پاره میدانستند... تورم من در راه است ...
کیوان اصلاح پذیر
---------------------
با گذشت دهههای مختلف بر شعر آزاد ادبیات فارسی و تلاشهایی که برای تعریف پذیری و ایضاح صفات و خصوصیات شعر شده است، هم چنان به نظر میرسد که این تعاریف و مساعی نتوانسته است به حد و رسم جامع و مانعی دست یابد. از دیگر سو، چون شعر همیشه در تازگی و طرز جدید بیان، زاویهٔ دید، سمت و سوی اندیشه و نگره، و شگردها و تکنیکهای گوناگون و نو برای غریبه گردانی و آشنایی زدایی، و در مجموع، چیز یا چیزهای نبوده یا دیده نشده متولد میشود، محدود و محصور کردنش غیر ممکن مینماید. در این راستا برخی به جای کوشش در تعریف شعر، به نتیجهٔ حاصل از برخورد مخاطب با متن توجه کردهاند که مثلاً چقدر در خواننده قدرت نفوذ و درگیر کردن فکری و روحی دارد و جذابیت و التذاذ ایجاد میکند؛ و یا چقدر مخاطب را سهیم میکند؛ و یا چقدر رد پای مؤلف در متن ناپدید و محو میشود و مخاطب توان حداکثری برای نشستن جای او را مییابد، اما به هر روی، اینها مسایلی است که از هر مخاطب تا مخاطب دیگر، دیگرگونه و متفاوت است و نظر به احوال شخصی فرد مختلف میشود و نمیتوان حکم کلی دربارهاش صادر کرد. اما با همهٔ این احوالات، هم چنان دورپروازی تخیل، برانگیزانندگی عاطفه، حضور و پشتیبانی نامحسوس اندیشه، احضار بینامتنیتها، آشناییزدایی و غریبهگردانی، تصویرسازی و فضاسازی، آوا و صدا یا صداها، لحن یا لحن گردانیها، ابزارهای بدیعی و بیانی و بهرهگیری از ظرفیتهای زبانی،تکنیکها و نوع اجرا از پایههای تشکیل شعر محسوب میشوند؛ و از بین این عوامل شاید بتوان اندیشه، عاطفه، تخیل، زبان، و صدا و تصویر را از دیرپاترینها
خواند. علاوه بر آن چه گفته شد، در یک شعر ممکن است همهٔ اغلب این عوامل جمع آیند و دستی برون آرند و کاری بکنند کارستان، اما این از نوادر باشد و کم باشد که دیده شود....، اما آن چه اغلب به ظهور و بروز و معاینه میرسد این است که یکی از این عناصر رنگ غالب متن است و شعر بیشتر بر پاهای آن قد میافرازد؛ و بقیه عوامل یا حضور محو و کم رنگتری دارند یا اصلاً حضور ندارند و شعر با بهره گیری بیشتر از همان یک یا چند عامل پیش میرود و احتمالاً به شعریت هم میرسد. به دیگر سخن، چنین به نظر میرسد که برای رسیدن به شعریت و درگیر کردن ذهن خواننده لزوماً نیاز به احظار همهٔ عوامل نیست، گرچه نمیتوان از نظر دور داشت که جمع هرچه بیشتر این عوامل از تسلط مؤلف و نیز ظرفیت خوب موضوع برای ارائهٔ بهتر در حالتی شبه آرمانی خبرمی دهد.
اما بازگردیم به شعر. این شعر کوتاه با فعل "نمیشنوم" آغاز میشود؛ و از ابتدا اولین حرفی که با خواننده مطرح میکند عدم حضور، یا امکان درک صدا است. توجه داریم که صدا در حالت مجازی (مجاز به علاقهٔ علی و معلولی) کاشف از صاحب صدا، و در نگره از زاویهای دیگر بیانگر اندیشه ومنطق صاحب صداست(رابطه نطق و صدا، و انسان).
مسئلهٔ دیگر اینکه ممکن است که تصویر به واسطهٔ دوری یا دیگر موانع به شخص نرسد، اما صدا سبکبال تر و آسان رستر از تصویر است، پس امکان دریافت صدا منهای تصویر بیشتر است، تا تصویر بدون صدا، اما با این حال فرض اینکه طرف مقابل تنها از بینایی بهره مند باشد و محروم از شنوایی هم ممکن است؛ و هم چنین محروم بودن از هر دو.
حال بر میگردیم به شعر:
" نمیشنوم ترا.. با این آبشش های غلیظ "
گوینده یا من راوی از نشنیدن " تو" که با آوردن " با " دلیل نشنیدن را داشتن آبششهای غلیظ معرفی میکند. گوینده بطور ضمنی از یک غریب گردانی استفاده میکند و خود را دارای آبشش و بلکه آبشش های غلیظ معرفی میکند، چندان که همان ابتدا مخاطب میفهمد که رابطهٔ وی با خشکی بکلی قطع شده است و روال معمول خشکی و آسودگی را از یاد برده (بخاطر اغراق در آبشش).
در این ترکیب وصفی:" آبشش های غلیظ"، رابطهٔ معکوس بین دریایی شدن و شنیدن " تو " روشنتر میشود. در این حالت صدا کاملاً غایب است، البته غایب که نفیاش در عین حال اثباتان است، چون هست اما شنیده نمیشود، اما چون شنیده نمیشود، مانند این است که نباشد. ولی درعوض تصویر هست: " کسی با آبشش های غلیظ".
مؤلف با آبششهای غلیظ اغراق در نشنیدن را مصور کرده است و تصویر را به جای صدا نشانده، صدایی که ناتوان از شنیدنش است، پس به ناچار به تصویر دست آویخته: "لیز میشود رودهٔ خالی" چون بدون درنگ و فاصله از این رخداد سخن گفته میتوان برداشت کرد که این سطر با سطر قبل رابطهٔ سبب و مسببی دارند و یکی نتیجهٔconsequence دیگری است همان پیوند توالی بین سطرها و بندها که میتوان آنها را به گزارههای منطقیِ اگر"عبارت اول "، پس آن گاه "عبارت بعدی" میتوان تعبیر کرد.
بنابراین غلیظ شدن آبشش ها، خالی شدن رودهها را درپی دارد و بین اینها هم نسبت معکوس برقرار است یعنی مثلاً میتوان گفت هرچه راوی دریاییتر یا دریا زده تر میشود، رودهایش خالیتر و لیزتر. رودهٔ خالی هم میتوان نشان از بی بهرگی و محرومیت باشد که خیلی از توانها و امکانات (حتی توان شنیدن را بخاطر نسبتش با شدت یافتن آبشش بجای شش) سلب میکند، که اگر پر بود، دریا و اتفاقاتش منجر به سطرهای بعدی شاید نمیشد.
اغراق راوی در ماهی شدگی (برعکس پرسونیفیکیشن) وغلظت آبشش ها از این حد هم میگذرد و به رودهای خالی که لیز و لیزتر میشوند میرسد و به حرکت شکلی دریا: " حال دریا هم.. هم.. هم.. میخورد.. می زند.. میخورد.. می زند "
با این تمهید گردشهای وضعی و انتقالی شخص و دریا را نشان میدهد. یک نوع پیچ پیچ یا دلپیچه که دریا هم خود درگیر آن است و هم ایجاد میکند و با این سطر شعر وارد وضعیت دیگری میشود که کم کم از تصویر به صدا منتقل میشود و به ". نعرهٔ گشاد به تنگ آمدگان " میرسد. گویا اینجا زبان ماهی شدهٔ ناشنوا و ناگویا از شدت اضطرار و به تنگ آمدگی باز وگویا میشود؛ و بازهم هرچه به تنگ آمدگی شدیدتر نعره گشادتر و بالتبع بلندتر و پرصداتر.
در اینجا با استفاده از صوت (برعکس سطرهای اول) خواسته تصویرهای متحرک بسازد شاید بشود گفت نوعی پویانمایی. و این حالت حال بهم خوردگی را پیوند زده با باز شدن شدید دهان در نعره زدن (وجه مشترک و شباهت در باز شدن شدید دهان در تهوع و فریاد به تنگ آمدگان است که هر دو غیر ارادی است) در اینجا هم شکل است (باز شدن دهان)
و هم صدا (صدای تهوع و صدای فریاد). اما از اینجا به بعد دوباره راوی پدیدار میشود و پس از نعره، از سکوتی میگوید که در دهانش باد میخورد (میتوان تصور کرد که روند تهوع و فریاد هر دو به نوعی خالی شدگی درون انجامیده است).
در اینجا دوباره پیوندی با " نمیشنوم " ابتدای شعر برقرار میشود چون معمولاً کسی که کر است از زبان هم بیبهره است چنان که ماهیانام در اینجا میبینیم که زبان از شدت تنگی گشاده میشود، پس محتمل است که با وجود آبشش های غلیظ بعد به گفتار آمدن، شنیدنی هم ممکن شده باشد که البته متن در این باره مسکوت است.
پس در دهان بواسطهٔ تخلیه ناگزیرچیزی نیست و این عدم را راوی سکوت نامیده است. اما بادهایی که سکوت در دهان را مانند آتشی باد میزنند تا شعله ورتر شدن، کنشمند تر ازاین حرفها هستند و قادرند حتی بدون بو و پیغام موی " توی " شعر به زیر پوست راه پیدا کنند؛ و نتیجه این راه یافتن همان تورم انتهایی است که پیش از آن، مؤلف با پیش چشم آوردن ساحل و گوشهای مردهٔ ماهیهای به صف (تتابع اضافت)، گویی انتظار پیوستن به آنها را همانند طوطیان هند که در پاسخ تقاضای بازرگان برای بردن پیامی از آنان به ارمغان برای طوطیش، مردن را میخواهد نشان بدهد با این فرق که اینجا ماهیان مرده به صف شده منتظر پیام یا صدایی هستند که راوی با آبشش های غلیظ نتوانسته بشنود، و یا فریادی که به تنگ آمدگان بدان دهان گشادند. او اینک که در راه ساحل است با رودهای خالی(بی بهره بی صید بی خاویار یا هرچه شبیه این...) و دهانی خالی و پر از آخرین سکوت (که آخرین هم قیدی که اشاره به اتمام میکند که این اتمام یا اتمام سکوت است یا اتمام صاحب سکوت) که حرکت باد از دهان تا زیر پوست و نفوذ به آن در جهت رقم زدن سرنوشت محتوم و دراماتیک کردن روایت است. از سطر " آخرین سکوت توی دهانم باد میخورد " دوباره حضور مؤلف پس از غیبت تشدید میشود و در آخرین سطر به نهاییترین حد خود میرسد؛ و با خبر دادن از تورم در راهش به استقبال نوعی سوگواری پیشاپیش میرود که به نظر میرسد این تشدید حضور راه را بر جانشینی مخاطب بجای مؤلف تا حد قابل توجهی تنگ میکند.
در این شعر گاهی تصویر به مدد نبود صدا میآید و گاهی صدا به یاری شکل و تصویر و گاهی هر دو به هم در ایجاد و ساخت کمک میکنند و این جابجایی و جایگزینی صدا و تصویر، یا همکناری و ترکیب آنها ایدهٔ جالبی بود برای پیشبرد روند شعر و نوعی سمعی بصری کردن آن.
در نگاه کلی باید بگویم گرچه سپیدخوانی ها و قابلیت گسترش لایههای زیرین معنایی استعداد تأویل پذیری به شعر میدهند، اما این شعر با همهٔ تحرّکاتش، شعری دارای مرکزیت است وغلبهٔ رنگ راوی و محوریت او؛ و چند صدایی در آن به چشم نمیآید، ولی جاهایی رگههایی از آن به گوش میرسد مانند:
" نعرهٔ گشاد به تنگ آمدگان " یا وجود " ماهیان به صف شده گوش مرده درساحل " اینها پرسوناژهایی هستند که در روند شعر نقش، اثر، و صدا دارند، اما فرمان و هدایت شعر تا پایان هم چنان در دست مؤلف باقی میماند و صدای غالب صدای اوست. تنها در بخشهای میانی مقداری این حضور محو و نامحسوس میگردد.
البته با این حال باید بگویم تصاویر و صداهای شعر در ذهن و روح خواننده میخزند و تا آخر و با پیشگویی و ایجاد انتظار برای پایان شکلی از زندگی راوی و شکل ظاهراً ناتمام روایت، این صداها و تصاویر در درون خواننده ادامه پیدا میکنند گویی بر ساحلی نشسته و موجهها و گوش ماهیها را میبیند و میشنود که این برخاسته از همان ویژگی استفادهٔ بجای از جانشینی صوت و صداست.
برای مؤلف گرامی تجربههای موفقتر آرزومندم.■
منتشر شده در نهمین فصلنامه شعر چوک
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
دانلود ماهنامههاي ادبيات داستاني چوك
www.chouk.ir/download-mahnameh.html
دانلود فصلنامههای پژوهشی شعر چوک
www.chouk.ir/downlod-faslnameh.html
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
https://telegram.me/chookasosiation
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
http://instagram.com/kanonefarhangiechook
دانلود نمایشهای رادیویی داستان چوک
دانلود فرم ثبت نام آکادمی داستان نویسی چوک
www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
https://telegram.me/chookasosiation
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
http://instagram.com/kanonefarhangiechook
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html
فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه چوک