• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • نگاهی به داستان «روز اسب‌ریزی» نویسنده «بیژن نجدی»؛ «بابک ابراهیم‌پور»/ اختصاصی چوک

نگاهی به داستان «روز اسب‌ریزی» نویسنده «بیژن نجدی»؛ «بابک ابراهیم‌پور»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

نگاهی به داستان «روز اسب‌ریزی» نویسنده «بیژن نجدی»؛ «بابک ابراهیم‌پور»

بیژن نجدی را به نثر شاعرانه‌اش می‌شناسیم. او خود شاعری توانمند و متعهد بود که احساسات شاعرانه‌اش به داستان‌هایش هم رخنه کرد. جملات داستان‌هایش لطافت و آهنگ خاصی دارند که به زبان خوش می‌آید. مجموعه داستان "یوزپلنگانی که با من دویده‌اند" تنها کتابی است که بیژن نجدی در زمان حیاتش منتشر کرد. نگاهی به یکی از داستان‌های این کتاب می‌اندازیم: روز اسب ریزی.

از همان ابتدای داستان، جملات با آهنگ خاصی شروع می‌شود: ((پوستم سفید بود. موهای ریخته روی گردنم زردی گندم را داشت. دو لکهٔ باریک تنباکویی لای دست‌هایم بود)). روایت داستان بین اول شخص و سوم شخص در رفت و آمد است. داستان گاهی از زبان اسب و گاهی از دید نویسنده روایت می‌شود. داستان، ماجرایی است از زندگی یک اسب زحمتکش که صاحبش قالان خان او را آزار می‌دهد و او را به بیگاری می‌کشد. بی شک می‌توان گفت که داستان نمادین است. نمادی از ظلم و ستم‌هایی که خان‌های پیشین بر رعیت، و حاکمیتِ ظالم بر ملت روا می‌دارد. درواقع داستان نماد حاکمیت دیکتاتوری است که بر مردمش ستم می‌کند. اسب نماد طبقهٔ محروم و فرودست و ستم دیده و صاحب اسب نماد حاکمی ظالم است. در داستان به شخصیتی به اسم آسیه بر می‌خوریم که اسب را دوست دارد و به او محبت می‌کند. شاید نجدی می‌خواهد به ما بگوید که در این دنیای کثیف و پلشت هنوز هم انسان‌هایی هستند که می‌توانند بی منت دوست بدارند و محبت کنند.

در طول ماجرا اسب به زعم قالان خان - خطایی می‌کند. قالان خان برای تنبیه اسب، او را به گاری می‌بندد، بار سنگین بر گرده‌اش می‌گذارد و او را شلاق می زند. می‌توان گفت این بخش از داستان نجدی سیه بختی و بیچارگی کارگران و کشاورزان کم مزد و گاه بی مزد را برایمان بیان می‌کند. طبقه‌ای که حاکمیت آن را به بردگی گرفته و از آنها بیگاری می‌کشد و به کار اجباری وا می‌دارد و در آخر مزد ناچیزی به آن‌ها می‌دهد، در آن حد که فقط زنده بمانند! در طول داستان توصیفات جزیی و ملموسی به کار رفته که تمامی تصاویر را در ذهن خواننده مجسم می‌کند. در برخی جاها جان بخشی به اشیا دیده می‌شود. نجدی به اشیای بی جان صفات انسانی می‌دهد و آنها را توصیف می‌کند. شخصیت پاکار که زیر دست قالان خان است و اسب را به کار سخت وا می‌دارد، نماد عمال و مأمورین حاکمیت برای اعمال فشار بر رعیت است، چیزی شبیه داروغه.

در واقع پاکار مأمور قالان خان است برای تنبیه اسب. اسب در مسیر باربریِ طاقت فرسا در جنگل اسب‌های آزاد و وحشی را می‌بیند و حسرت می‌خورد، همان‌ها که: ((دندان‌هایشان تاریکی را گاز می‌زد)). پاکار بار سنگینی بر گاری می‌گذارد و آن را به اسب می‌بندد. اسب در طول مسیر آزار می‌بیند، شلاق می‌خورد، زخم می‌شود. تمام ذهنش را متمرکز می‌کند که وقتی به مقصد رسید و گاری را از بدنش جدا کردند، فرار کند و برود و آزاد باشد. تمام آرزویش همین است: ((لذت یورتمه به کشاله ران‌هایم زور آورده بود، می‌دانستم نه پاکار، نه آتای هیچکس نمی‌تواند مثل من بدود)). می‌خواست بدود و برود و فرار کند و آزاد باشد. به مقصد که رسیدند، پاکار بندهای گاری از بدنش باز کرد، اما اسب لرزید و بر زمین افتاد! نمی‌توانست فرار کند. به زحمت او را بلند کردند و دوباره به گاری بستند. اسب دیگر نمی‌توانست بدون گاری راه برود! در آخر داستان از شدت بهت زدگی، راوی اول شخص و سوم شخص درهم می‌شوند و داستان اینگونه پایان می‌یابد: ((اسب... من... اسب...)). گویا نویسنده با شخصیت اسب همزاد پنداری و همدردی می‌کند. پیام آخر داستان ضربهٔ نهایی را وارد می‌کند. اسب می‌خواهد از زیر گاری فرار کند اما می‌بیند که نمی‌تواند! نمی‌تواند بدون گاری راه برود. حکایت مردمی است که سالها زیر یوغ ظلم و ستم و دیکتاتوری زندگی کرده‌اند و حتی اگر بخواهند هم نمی‌توانند به آزادی و آزادگی برسند، چرا که به ظلم و ستم و خشونت خو کرده‌اند. عادت کرده‌اند آقا بالا سر داشته باشند که بر سرشان بکوبد. نجدی به ماهرانه‌ترین و زیباترین شکل اندیشهٔ خود را وارد فضای داستانی کرد.

بیژن نجدی همانگونه که از مصاحبه‌ها و گفتگوهایش مشخص است، نویسنده‌ای است که دچار خستگی و یاس فلسفی شده و اعتقاد داشته که این خستگی همواره با آدمی همراه بوده است. با توجه به گفته‌های خودِ نجدی او می‌خواست در اولین صبح قرن 21 پس از کشیدن سیگار به زندگی خود خاتمه دهد؛ که البته هیچوقت این اتفاق نیفتاد. بنابراین باید انتظار داشت که نویسنده‌ای با این طرز تفکر، نگاهی انتقادی و عصیانگرانه نسبت به جهان اطراف خود داشته باشد. داستان "روز اسب ریزی" نماد مردمی است رنجور، خسته و ستمدیده که هیچوقت به آزادی نمی‌رسند و حتی توان نیل به آزادی را هم ندارند و اگر آنها را به حال خویش رها کنند باز هم به زیر یوغ ظلم و ستمِ حاکمیت می‌روند.


نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک

www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html

دانلود ماهنامه‌هاي ادبيات داستاني چوك

www.chouk.ir/download-mahnameh.html

دانلود فصلنامه‌های پژوهشی شعر چوک

www.chouk.ir/downlod-faslnameh.html

شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک

https://telegram.me/chookasosiation

اینستاگرام کانون فرهنگی چوک

http://instagram.com/kanonefarhangiechook

دانلود نمایش‌های رادیویی داستان چوک                                            

www.chouk.ir/ava-va-nama.html

دانلود فرم ثبتنام آکادمی داستان نویسی چوک                            

www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html

بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان                    

www.chouk.ir/honarmandan.html

شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک                                                         

https://telegram.me/chookasosiation

اینستاگرام کانون فرهنگی چوک                                              

http://instagram.com/kanonefarhangiechook

بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر                                          

http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html

فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه چوک

www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692