چرا بورخس جهاني است؟/دكتر نجمه شبيري

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

چرا بورخس جهاني است؟/دكتر نجمه شبيري

خصيصه جهاني‌ بودن بورخس در جهان ادبيات از ديگر نويسندگان بيشتر است. وي را پيام‌آور خوانندگان مي‌نامند‌و القاب درخور بسياري به وي داده شده، اما چرا؟ جهاني‌بودن وي به فوران استعدادش برنمي‌گردد. يكي از مهم‌ترين آنها نگاه بي‌تعصب به ادبيات جهان و مهم‌ترين ويژگي‌اش زيادخواندن بود.

آرژانتيني‌ها زياد او را دوست نداشتند چون به هيچ‌چيز تعصبي نداشت و همان‌طور كه مي‌دانيد امريكاي لاتيني‌ها به خيلي چيز‌ها از قبيل امريكاي لاتيني‌بودن، آرژانتيني يا اهل كجابودن اهميت مي‌دهند. بنابراين اگرچه آرژانتيني‌ها به بورخس مي‌نازند اما خيلي دوستش ندارند و بيشتر از او به عنوان يك نويسنده خارجي ياد مي‌كنند.

اگر بورخس جهاني نبود در سوييس، فرانسه و ايران خوانده نمي‌شد. خود او آخرين آرزويش اين بود كه در سوييس دفن شود. بورخس تا 23 سالگي در آنجا بود و گروهي به نام «هم‌قسمان» را نيز در‌‌ همان كشور تشكيل دادند. او دوران نوجواني‌اش را در اين كشور گذراند و با گروهي مكتب اولتراييسم [افراط‌گرايي يا گرايش‌هاي تندرو در زمينه ادبيات] را پايه ريخت.

به‌هرحال جو سياسي و خلق‌وخوي آرژانتيني‌ها در آن دهه‌ها به گونه‌يي بود كه با تفكر و سبك زندگي بورخس جور درنمي‌آمد و از اين‌رو او را در كشورش نويسنده‌يي محبوب نمي‌دانستند. آن زمان بورخس در يك كتابخانه كار مي‌كرد. آن موقع زماني بود كه اهل قلم و تازه‌به‌دوران‌رسيده‌هاي آرژانتين راهي اروپا مي‌شدند. در شرايطي كه لاتيني‌ها رمان مي‌نوشتند و مطالب طولاني، او موجز و كوتاه مي‌نوشت. اغلب او را بي‌درد مي‌خواندند و خلاصه همه‌جور توهيني به او روا داشته مي‌شد.

جهاني ‌بودن وي تنها به دليل فوران استعداد ذاتي‌اش نيست و اين صفت به خواندن‌ها و نوشتن‌هاي مدام او برمي‌گردد. گونزالو اگيلار، منتقد ادبي و هنري خوب آرژانتيني معتقد است كه جهاني‌بودن وي مديون پذيرش نوعي بي‌مكاني و بي‌زماني او است.

يكي از مطالب جالب توجه در مورد بورخس، كم‌كاري وي در قرن بيستم بود. هرچند از بنيانگذاران اولتراييسم بود اما ترجيح مي‌داد، برخلاف ديگر دوستانش ادبيات مدرن را بر پايه متون كلاسيك تحرير كند. ديگر اينكه او خود مدگرا نبود و در اصل مد مي‌ساخت و صاحب سبك بود و خودش مد مي‌ساخت. به‌خصوص در مقالات و تحليل‌هايش همواره منازعه برپا مي‌كرد.

بورخس آدمي با ذكاوت و لغت‌‌ساز بود. بسياري از لغات آثار او در هيچ فرهنگ لغتي يافت نمي‌شود چراكه او خودش خالق واژه بود. انديشه‌هاي منحصر‌به‌فردي داشت و غالبا بسيار بي‌رحمانه مي‌نوشت. اين را نيز بايد در نظر داشت كه در آرژانتين تمايل بسياري به سوي جهان هيسپانيك [صفتي كه به مردم اسپانيايي‌زبان اطلاق مي‌شود] و لغات فرانسوي وجود داشت و در‌‌ همان دوران، بورخس، انگليسي را نيز وارد و از انواع ادبي در كشورش دفاع كرد. به گفته خودش، ويژگي‌هاي خاصي را در ادبيات انگليسي يافته بود و ادبيات شرق را مي‌خواند و دوست داشت. ادبياتي مي‌نوشت بر پايه تعلق خاطر، تعهد و مجادله.

درست است كه آرژانتيني‌ها به دليل بي‌تعصبي او نسبت به كشور و جريان چپ، او را متعهد نمي‌خواندند اما به اعتقاد من او نويسنده‌يي بود كه در خارج از كشورش درباره مردم آرژانتين و زبان طبقات و اقشار مختلف مي‌نوشت و اين چيزي جز تعهد او نبود.

الزاما براي من متعهد بودن تنها زيستن در شرايط يكسان با هموطنان يا چون ايشان انديشيدن نيست. با نگاهي به داستان‌هاي كيلومبو يا به عبارتي زندگي افراد حاشيه‌يي جامعه و خود راوي‌بودن و خود فاعل‌بودن و برانگيختن حس اصلاح يا توانمندي در آنها، نشان از درك دشواري‌هاي جامعه خويش است. نگاه فردي آگاه به دردهاي اجتماعي است و دعوت به برانگيخته‌شدن. او در داستان‌هاي اين دوره‌اش با زباني چنان عاميانه و شكسته صحبت مي‌كند كه خود بيانگر آشنايي وي با زبان قشر پايين جامعه است و هم براي برون‌شدن از فلاكت به دست خودشان برايشان راهكاري از زبان خودشان را تجويز مي‌كند. البته ترجمه اين زبان بورخس خود كاري بس دشوار است و يكي از اين داستان‌هاي هشت صفحه‌يي‌اش بيش از پنج ماه در ترجمه مرا درگير خود ساخت. وي در بخشي از داستان «مرد كنج صورتي» از زبان راوي مي‌گويد: «از اينكه احساس كردم هيشكي نيستم لجم گرفت. با پشت دست گل ميخكي رو كه پشت گوشم بود، زدم و انداختمش توي چاله آب و يه لحظه نيگاش كردم تا ديگه به هيچي فكر نكنم. آخ دلم مي‌خواست يه دفه تو روز بعد باشم. مي‌خواستم از شر اين شب خلاص شم... خدايا يه دفه همه‌ چيزاي زندگي جلوي چشمم اومد، يه عالمه آسمون، جوبي كه آبش اون پايين بند اومده... و فكر كردم منم يه علف هرز اين طرفام... از تو اين آشغالدوني چي درمي‌ياد، جيغ‌جيغو و ترسو، فقط حرف و هارت و پورت و له‌شده... بعد فكر كردم، هر چي محله خاك تو سرتر باشه، بايد جيگردار‌تر بود...» براي من اين گويش، ايستادن در مقابل زور و تبعيض بسيار هم مردمي است. هر چند هموطنانش آن را ناديد ه بگيرند.

او دو كار را مد كرد؛ تفريح با مطالعه و نوشتن بداهه. وي برخلاف ديگر نويسندگان همعصرش كه تمايل به نوشتن آثار بلند داشتند، غالبا مطالبي بالا‌تر از 10 صفحه نمي‌نوشت. در ميان انواع نوشتار نيز زمان را در نظر نمي‌گرفت و خارج از حيطه زمان مي‌نوشت. اكثر نوشته‌هاي او قبل از به چاپ‌رسيدن، موضوع حدسيات و بحث و گفت‌وگوهاي فراوان مي‌شد و اين شايد در اصل‌‌ همان جهان فانتزي بورخس باشد. ذهن پوياي وي جدال‌طلب بود. شايد در نامه‌هايش بيشتر بتوان به اين استعداد وقوف يافت.

عنصر اصلي آثار بورخس ستايش انسان است و اين مساله اقليم‌پذير نيست، خود جهاني است. وي توانست به جهاني وارد شود‌‌ كه همچون كائنات وسيع و شگرف بود. براي او خوب‌ نوشتن مهم بود، نه اينكه نويسنده متعلق به كدام سرزمين است. بورخس حتي در مقابل خودش نيز تسليم نشد. او در كتاب «پوچي شخصيت» كاملا به اين موضوع مي‌پردازد. در واقع مي‌توان گفت يكي از وجوه جهاني ‌بودن بورخس، جدال دائمي‌اش با هموطنانش بود و اين جدال را خوب به راه مي‌انداخت زيرا هم ادبيات خودشان را بيشتر از هموطنانش خوانده بود و هم جسارت نوعي تفسير هوشمندانه را داشت البته قرائتي بي‌تبعيض، بدون سوءتعبير و آزاد از مطالب داشت.

بورخس نويسنده‌يي آوانگارد محسوب مي‌شد و به هرگونه استبداد سنتي بي‌اعتقاد بود. حتي زماني كه از نويسنده‌يي آرژانتيني تعريف و تمجيد مي‌كرد، ادبيات وي را مي‌ستود، نه مليت و همخوني‌اش را. از اين دست برخورد‌ها را با شوهرخواهرش گيرمو د توره را هم داشت و بي‌محابا به نقد ناآگاهي و بيسوادي وي دست مي‌زد. اين موارد در نامه‌هايش آمده.

يكي ديگر از ويژگي‌هاي بورخس، اعتباربخشيدن به ژانر داستان كوتاه است. شكل و فرمي كه او قدرت بخشيد و شيوه‌يي نانوشته بود. او يك راوي فرضي را خلق مي‌كرد كه همزمان در پي اطلاعات مي‌گشت. او وقايع را به شيوه‌يي غيرمستقيم تصوير مي‌كرد و غالبا از منابع تقلبي به روايت مي‌پرداخت؛ نوعي مزاح ذهني و جدل روحي. سبك نوشتارش منحصر‌به‌فرد بود و به زودي شناخته مي‌شد. نفي‌هاي مكرر، پارادوكس‌هاي درون‌متني و شمارش بي‌تعادل از ديگر جنبه‌هاي موجود در آثار او است.

بورخس بزرگ بسيار مورد انتقاد نيز واقع شد. در دوران پرونيست‌ها (پرون، از روساي جمهور آرژانتين) يكي از نويسندگان متوسط‌الحال چون خوسه ارناندث ارگي، وي را «پرنده شامگاه يا شوم فرهنگ استعماري» ناميد. از آن هم بد‌تر اين بود كه استعاره وي را (او استاد استعاره‌سازي در داستان بود) «استعاره ادبي زنانه و بي‌وطن» ناميد البته دانستن اين نكته قابل تامل است كه آلن پاولز يكي از منتقدان عصر حاضر آرژانتين، نويسندگاني چون آدولفو والش، خوليو كورتاثار و بيوي كاساارس را خوب مي‌داند و به آنها لقب «فاكتور بورخس» را مي‌دهد.

بورخس همچنان يك فرد فرا‌تر از زمان حاضر است كه به آينده تعلق دارد؛ او چون زندگي خويش و بينايي بي‌ديدگانش، در آثارش نيز همواره جادويي بي‌حريم و عميق دارد كه ما را حيران مي‌كند. او چون ادگار آلن پو با آگاهي كامل مي‌نويسد، هرچند در آثارش جنون، گريز از انسانيت، انحرافات و انگيزه‌يي را رقم مي‌زند. براي من بورخس هنوز فردي خارج از زمان حاضر است. شخصيتي در گذشته كه هنوز به آينده تعلق دارد.

* مدير دپارتمان زبان اسپانيايي دانشگاه علامه طباطبايي

لینک منبع

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692