" بزرگ علوی " نخستین نویسنده در ادبیات داستانی ماست که افتخار بنیانگذاری " داستان معما " 1 را نیز دارد . داستان هایی چون خائن ، رسوایی و نامه ها در مجموعه داستان گیله مرد (1327) ، رمان چشمهایش (1330) و داستان های کوتاه میرزا و دربه در (1357) از این " نوع ادبی " هستند . تا آنجا که می دانم تا کنون منتقدی در باره ی قانونمندی های چیره بر این " ژانر " و به گونه ای مشخص در مورد داستان های " علوی " چیزی ننوشته و آنچه آمده است ـ و ما به آن ها اشاره می کنیم ـ نیز جسته گریخته و از حد اشاره فراتر نرفته است . باری ، این گونه داستان خود سازه ها ، شگردها و قانونمندی هایی خاص خویش دارد . بی اعتنایی به این هنجارها ، هر گونه نقدی را به ارزیابی هایی گذرا ، بی پایه و ذوقی می کشاند . در این نوشته می کوشیم نخست با توجه به آنچه برخی نظریه شناسان مانند " سوزان بارن هیل " 2 ، " جینی ویهارد " 3 ، " تزوتان تودوروف " 4 و دیگر دانشنامه هایی که در باره ی این " نوع ادبی " نوشته اند ، به سراغ داستان کوتاه خائن برویم و آن را مورد خوانش قرار دهیم .
برابرِ آنچه در دانش نامه ی ویکی پدیا آمده است :
" داستان معما " اصطلاحی ساختگی است که اغلب مترادف یا معادل " داستان کارآگاهی " 5 پنداشته می شود که در آن یک کارآگاه ( از نوع حرفه ای یا آماتور ) پس از یک رشته تحقیق و بازجویی ، سرانجام راز جنایت را کشف می کند . گاه " داستان معما " را یکی از زیرمجموعه های داستان های کارآگاهی یا پلیسی می دانند که بر عنصر " معما " و چاره اندیشی منطقی استوار است و در نقطه ی مقابل داستان کارآگاهی خشنی قرار می گیرد که بر کنش و رئالیسم جدّی تأکید دارد . با این همه ، برخی نیز اصطلاح " داستان معمایی " را در وجهی عام تر بر گونه ای از داستان جنایی اطلاق می کنند که چه بسا " معما " و " راز " ی هم نداشته باشد و گاه گونه ای از داستان تصور می شود که شخصیتی شرور ، ناشناس و شبح وار دارد ( ویکی پدیا ) .
باری ، تصور می رود که با وجود تفاوت هایی که در تعریف " داستان معما " و تعیین مرزهای مشخص آن گفته شده ، در این گونه داستان ، " معما " یی هست که باید یکی از کسان داستان ـ که نقشی معادل کارآگاه را ایفا می کند ـ آن را حل کند . طبعا ً در چنین داستانی قتلی هم صورت گرفته و به تبع آن ، مقتول ، مضروب یا متهم و نیز قاتلی هست که باید ردیابی و شناخته شود . کوشش برای ارائه ی تاریخچه ی پیدایی این گونه داستان ، همـــان اندازه بی حاصل است که سعـــی برای کشف این
1. Mystry fiction 2. Suzanne Barnhill 3. Ginny Wiehardt 4.T. Todorov 5. Detective fiction.
دقیقه که " علوی " چگونه با این " ژانر " آشــــنا شده و زیر تأثیر کدام نویسنده یا داستان معمایی او قرار گرفته بوده است . در این زمینه ، ذهن من بی اختیار متوجه " کارل چا ِپک " 1 نویسنده ی چک می شود که مجموعه داستان های وی با عنوان داستان هایی از یک جیب 2 و داستان هایی از یک جیب دیگر 3 (1929) مقام او را در داستان کارآگاهی و معمایی تثبیت کرد. در " داستان معما " آنچه بر آن تأکید می شود صِرف " معما " ست و چند و چون قتل و متعلقات آن دردرجه ی دوم اهمیت قرار دارد .عملی ترین و ساده ترین راه برای شناخت " داستان معمایی " ، خوانش داستان خائن به یاری هنجارهایی است که پیشنهاد می شود . خواننده خود می تواند از رهگذر همین هنجارها ، به خوانش دیگر داستان های معمایی نویسنده بپردازد .
- داستان معما باید به رازی بپردازد : " سوزان اس. بارن هیل " می نویسد :
" هـر رمان یا داستان کوتاهی با هر گونه طرحی ، طبعا ً راز و رمزی دارد که خواننده را نسبت به اتفاقی که می خواهد رخ بدهد ، گیج می کند ؛ اما راز و رمزی که در داستان معما هست ، گذشته از " تعلیق " 4 باید از رخدادی ناشناخته پرده بردارد که پیش از این اتفاق افتاده یا می خواهد رخ بدهد " ( بارنهیل 1991) .
" راز " ی که در این داستان باید کشف شود ، یافتن " خائن " ی است که به تشکیلاتی پنج نفره نفوذ کرده و باعث لو رفتن یک گروه کارگری ـ سیاسی مخالف دولت شده است . داستان ، با طرح همین " راز " یا " معما " آغاز می شود و از محوری بودن " معما " ی داستان حکایت می کند :
" پنج نفر بیش تر دست اندر کار نبودند و از آن ها ، یک نفر خائن بود . این پنج نفر تقریبا ً ـ درست یادم نیست ـ کمیته ی انتخابات را تشکیل می دادند . قضایا مال پانزده ـ شانزده سال پیش است . اوسّا علی قالیباف را خودِ من بر حسب یادداشت بدون شماره ی بازپرس اداره ی سیاسی تحویل زندان موقت دادم . بعد نفهمیدم که چه شد . در هر صورت ، پس از قضایای شهریور او را دیگر ندیدم . شاید هم در زندان مرد " ( علوی 1377، 179) .
در این بند و دیگر بندهایی که پس از آن می آید ـ و نخستین بخش داستان را تشکیل می دهد ـ یک نفر پیوسته حرف می زند و پاسخ می گوید و دیگری پیوسته می پرسد و کنجکاوی می کند . خواننده در همین بند اول می فهمد که راوی داستان ، یک مأمور تأمینات است که رخدادی را ـ که به پانزده سال پیش تا حوادث شهریور 1320مربوط می شود ـ تعریف می کند ؛ اما از هویت آن که پیوسته می پرسد ، آگاهی ندارد . یکی از دلایل " گیج " شدن خواننده همین است که نمی داند طرف ِ گفت و گوی مأمور شهربانی کیست ؟ دومین زمینه برای گیج شدن خواننده ، " اوسّا علی قالیباف " است . ذهن خواننده در آغاز ، متوجه او می شود و احتمال می دهد که شاید همین شخص " خائن " باشد ؛ اما وقتی درمی یابد که قرار بوده نام همین شخص به عنوان نامزد انتخابابی و نماینده ی کارگران برای مجلس شورای ملی از صندوق بیرون بیاید ، از این فرض چشم می پوشد ؛ به ویژه که مأمور تأمینات به صراحت شخـص دیگری را به
1. Karel Ĉapek 2. Povidky z Jedné Kapsy 3. Povidsky z Druhè Kapsy 4. Suspence
به عنوان " خائن " نام می برد :
" برای من مسلم بود که " محمد رخصت " همان خائنی است که رفقای دیگرش را لو داده بود " (182) .
مأمور شهربانی برخی از دلایل خود را برای اثبات نظرش برمی شمارد ؛ با این همه ، وقتی در آخرین صفحه ی داستان ، همسر همین شخصیت ـ که به خیانت متهم شده ـ به مخاطب خود می گوید :
" خائن را پیدا می کنیم " (196) خواننده هنوز از " گیجی " بیرون نیامده است و " معما " همچنان حل نشده باقی می ماند .
آنچه داستان های کوتاه و بلند یاد شده ی " علوی " را به هم نزدیک و همانند می سازد ، همین وجه اشتراک آن ها در " معما " گونه ای است . " محمد علی سپانلو " به جای این اصطلاح رایج و معمول در ادبیات داستانی ، از اصطلاح مبهم و نارایج " شیوه ی استشهادی و استعلامی " سود می جوید و می نویسد :
" در بیش تر قصه های علوی ، اصل ماجرا قبلا ً اتفاق افتاده و شروع قصه ، دری است که بر ویرانه های حادثه ای نیمه فراموش شده ، می گشاید . این روش ـ که علوی اینک در آن ، بس پخته و چیره دست شده ـ در آخرین قصه هایش در مجموعه ی میرزا هم به چشم می خورد و من آن را " استشهادی و استعلامی " نامیده ام ؛ همان طور که بعد از وقوع جرمی ، مأمور برای شهادت گواهان و بر مبنای قراین و اَمارات ، استشهادی تهیه می کند ؛ همان شیوه ای که اساسا ً در ادبیات کارآگاهی و پلیسی به کار می رود " ( سپانلو 1358، 27-26) .
وضع اصطلاح تازه ، " شیوه ی استشهادی " ، برای نوع خاصی از داستان ، " داستان معما " ، گرهی از " نوع ادبی " 1 نمی گشاید ؛ آنچه مبرم تر می نماید ، کشف هنجارهای ناظر بر " نوع ادبی " است . به گفته ی " آستین وارِن " 2 هر " نوع ادبی " نیز " شکلی بیرونی " و " شکلی درونی " دارد و وظیفه ی منتقد ، تعیین دقیق " گروهبندی آثار ادبی است که از لحاظ نظری مبتنی بر شکل بیرونی . . . و نیز شکل درونی است " ( ولک ؛ وارن 1373 ، 266) ." شکل بیرونی " خائن " داستان کوتاه " اما " شکل درونی " آن " داستان معما " است . زیبایی شناسی چنین داستانی با داستانی عاشقانه ، انتقادی ـ اجتماعی یا طنزآمیز کاملا ً متفاوت است و شگردهایی خاص خویش دارد .
- معرفی همزمان کارآگاه و متهم در آغاز داستان : " ویهارت " به نویسندگان آماتور هشدار می
دهد که اگر این معرفی ، همزمان انجام نشود " خواننده احساس می کند که نویسنده او را فریفته است . " ( ویهارت) . کارآگاه یا مأمور اداره ی سیاسی شهربانی از طرف رئیس خود مأموریت دارد " محمد رخصت " را ـ که دبیر دبیرستان " شمس " در تهران است ـ پیوسته تعقیب کند و آنچه را می کند ، جاهایی را که می رود و به ویژه ارتباطات او را با تشکیلات کارگری وابسته به یک حزب سیاسی
1. Genre 2. Austin Warren
شناسایی ، کشف و گزارش کند . آنچه به عنوان دلیل برای " خائن " خواندن " محمد رخصت " می آورد ، یکی این است که مخارج شخصی و هزینه هایی را که برای نامزدش " اشرف حاجب " می پردازد ، از میزان حقوق او بیش تر است و :
" حتما ً این کسر بودجه را از حقوقی که از اداره ی سیاسی می گرفت ، جبران می کرد . به علاوه رسم اداره ی سیاسی نبود که یک مأمور مخفی را به مأمور مخفی دیگر معرفی کند ؛ مخصوصا ً مأمورینی که شغل رسمی دیگری داشتند " ( 185ـ184) .
- داستان معمایی ، به کارآگاهی نیاز دارد : " بارن هیل " می گوید این کارآگاه لزومـی ندارد که
حتما ً حرفه ای باشد ؛ او می تواند آماتوری باشد که استعداد خاصی برای کشف راز و جنایت داشته باشد . در این داستان ، سه کارآگاه وجود دارد که دو تا از آنان در درون داستان به کار تجسس و تحقیق می پردازند و یک کارآگاه هم بیرون از داستان مراقب همه چیز است . نخستین کارآگاه ، مأمور اداره ی سیاسی است ؛ اما چنان که گفته ایم ، او نمی تواند " خائن " را شناسایی کند و در تشخیص خود اشتباه کرده است . این مأمور تا آنجا فقط پیش می رود که درمی یابد " محمد رخصت " به جای این که ظهر از دبیرستان بیرون آمده به خانه ی خود برود ، در مدرسه مانده و کارهایی را انجام می دهد . او می داند که این " کار " مربوط به انتخاباتی است که روز بعد در شهر باید انجام شود . بنابراین تا ساعت چهار بعد از ظهر در مدرسه می ماند . فراش مدرسه به مأمور می گوید :
" شاید دارد دیکته و انشای شاگردان را تصحیح می کند " (186) .
اما این آموزگار درواقع ، مشغول نوشتن :
" هزار رأی به نام دوازده کاندید بوده ، که یکی از آن ها اوسا رجب رمضان بوده و غروب مأمورین اداره ی آگاهی به مدرسه رفته و آرائی را که می بایستی صبح روز بعد توسط یک نفر دیگر از اعضای کمیته تقسیم شود ، برده اند " (192) .
وظیفه ی این مأمور تأمینات در بعد از ظهر همان روز و با تحویل دادن " اوسّا علی قالیباف " ( نام مستعار " اوسّا رجب رمضان " ) به آسایشگاه شهربانی به پایان می رسد ؛ در حالی که همچنان اعتقاد دارد که " محمد رخصت مأمور اداره ی سیاسی است " (186) . این مآمور تأمینات نتوانسته " خائن " را شناسایی کند ، زیرا از هوش لازم برای کشف معما برخوردار نیست . دومین تحقیق کننده ، شخصیتی است که دارد با این مأمور گفت و گو می کند و در دومین بخش داستان مشخص می شود که روزنامه نگار است و در اوج فعالیت مطبوعات پس از شهریور به کنجکاوی در باره ی مسائلی پرداخته که به گذشته مربوط است . او اینک پس از گفت و شنیدهای خود با مأمور تأمینات ، به سراغ " اشرف حاجب " ، همسر " محمد رخصت " ، می رود که برای شناسایی " خائن " از آموزگاری دست کشیده به عنوان کارگر ، وارد تشکیلات کارگری شده و اینک به عنوان نماینده ی کارگران زن به کنگره راه یافته و قرار است به اعضای آن تبریک بگوید .
- در داستان معمایی ، همه ی ســر نخ ها باید آشکار شود : " ویهارت " تأکید می کند :
" همان گونه که کارآگاه سرنخ ها را پیدا می کند ، نویسنده هم باید برای راهنمایی خواننده ، سرنخ
هایی باقی بگذارد . "
در این داستان ، آنچه بر خواننده پوشیده باقی مـی ماند ، دلیل یا دلایل کافی برای توجیه این دو مصاحبه است : چرا مأمور سابق تأمینات باید به روزنامه نگاری که نمی شناسد و به او اطمینان ندارد یا سابقه ی دوستی قبلی با وی نداشته ، اطلاعاتی در باره ی کس یا کسانی بدهد که خود از سرنوشت آنان آگاهی دقیق ندارد ؟ گذشته از این ، چرا " اشرف حاجب " ـ که شخصیتی سیاسی و پنهانکار است ـ باید در باره ی شوهر و سوابق زندگی خانوادگی خود ، اطلاعاتی طبقه بندی شده به روزنامه نگاری بدهد که به قول خودش فقط " از روی کنجکاوی " به دیدن او آمده است ؟
" مارگارت مورفی " 1 به نویسندگان هشدار می دهد که " خواننده ، فرض را بر این گذاشته که نویسنده بر همه چیز اِشراف دارد " و " جینی ویهارت " تأکید می کند که نویسنده باید همه ی جوانب کار خود را در نظر بگیرد : " خوانندگان داستان های معمایی ، کتاب های زیادی مثل کتاب شما خوانده اند . آنان را دست کم نگیرید . "
" محمد بهارلو " بر این دقیقه در داستان " علوی " خرده گرفته می نویسد :
" این مطلب ، درواقع جزو آن مطالبی نیست که نویسنده می دانسته . . . و این ، به تعبیر همینگوِی 2 " سوراخی است که داستان را معیوب کرده است ، زیرا نویسنده چیزی را که نقل آن ضرورت داشته ، حذف کرده است " ( بهارلو 55) .
با این همه ، با توجه به یک اشاره ی گذرا در داستان ، می توان حضور یا کنجکاوی روزنامه نگار را در هر دو مورد توجیه کرد . به گفته ی مأمور تأمینات ، هنوز شمارش آرا در حوزه های انتخابات تمام نشده ، " اوسا رجب رمضان " را توقیف و روانه ی زندان می کنند :
" در یکی ـ دو روزنامه اسم اوسا علی قالیباف درآمد " (193) .
پس در پانزده سال پیش ، نام این شخص به عنوان یکی از نامزدهای انتخاباتی در روزنامه ها درج شده و این روزنامه نگار می تواند با اشاره به همین نکته ، مجهولات خود را با مأمور تأمینات از یک سو و " اشرف حاجب " از سوی دیگر مطرح کند که طبیعی و منطقی می نماید . در داستان می بایست به این نکته اشاره ای گذرا می شد .
- در داستان معما ، خواننده نقشی برجسته دارد : " تزوِتان تودوروف " در مقاله ی گونه شناسی
داستان کارآگاهی از بیست قانونمندی ای یاد می کند که " وان دین " 3 در سال 1928 برای داستان معمایی ـ کارآگاهی قائل بوده است . او می نویسد :
" این قانونمندی ها در طول زمان البته مورد بازنگری قرار گرفته است . . . با این همه ، هشت قانونمندی در آن ها هست که هنوز به قوت خود باقی است و فشرده ای از همان بیست هنجار شمرده
1. M. Murphy 2.Hemingway 3. S.S. Van Dine
می شود . هفتمین قانونمندی این است : " با توجه به اطلاعـــاتی که از داستان برمی آید ، باید به برخی هماهنگی ها هم نظر داشت و آن ، رابطه ی میان نویسنده ـ خواننده از یک سو و جنایتکار ـ کارآگاه از سوی دیگر است " ( مک کیلان 2000 ، 125) .
من پیش از این ، از سه کارآگاه در این داستان یادکردم و کارآگاه سوم را بیرون از داستان دانستم . این کارآگاه ، خواننده است . چنان که گفته ایم ، نه مأمور تأمینات سرانجام دریافت که " خائن " واقعی کیست ، نه حضور " اشرف حاجب " در تشکیلات کارگری به این مهم کمک کرد و نه روزنامه نگار توانست به حل معما کمک کند . پس ، معمای داستان همچنان حل نشده باقی مانده ؛ ناگزیر " خواننده " باید جور کارآگاهان ناآگاه را بکشد . داستان معمایی یا کارآگاهی ، اصولا ً داستانی " خواننده گرا " 1 است ، زیرا به قول " ویهارت " :
" خوانندگان به این دلیل داستان معمایی و پلیسی می خوانند که چیزی را کشف یا حل کنند . "
پس نه تنها باید معما یا معماهایی در داستان باشد ، بلکه خواننده مایل است پیش از آن که کارآگاه به راز جنایت پی ببرد ، خود آن را کشف کند و از وقوف بر این نکته که داستان به کجا خواهد انجامید ، نیز لذت ببرد . به عبارت دیگر ، خواننده در این داستان با دو شخصیت دیگر ( مأمور تأمینات ، روزنامه نگار ) در حال رقابت است . دو نفر کارآگاه روی پرونده ی تشکیلات پنج نفره ی کارگری ، کار کرده اند . نخستین کارآگاه با نفوذ به تشکیلات کارگری توانسته خود را به عنوان عضو موقت تشکیلات جا بزند و پس از اتمام کار خود ، همه ی اطلاعات را طی پرونده ای در اختیار مافوق خود قرار دهد .
وقتی مأمور تأمینات ، با خوشحالی یادداشتی را ـ که از لای کتاب " شاهنامه " ی " محمد رخصت " ِکش رفته است ـ به رئیس تأمینات می دهد ، وی آن را با صورتی که حاوی نام چند نامزد انتخابات مجلس شورای ملی است ، مقایسه می کند :
" کشو میزش را بازکرد و از لای پرونده ، تکه کاغذی درآورد و گفت : بله ، صحیح است . منتها در این صورت " اوسّا علی " را نفر دهم نوشته اند . اشخاص همان ها هستند " (197)
رئیس تأمینات از پرونده ای که مأمور یا مأموران دیگر در مورد همین تشکیلات پنج نفره فراهم آورده اند ، به مأمور خود چیزی نمی گوید و حتی حاضر نیست آن پرونده را در اختیار او بگذارد :
" پرونده ی این شخص [ " اوسّا علی " ] پیش خود من است ولی نمی توانم آن را به شما بدهم ، زیرا به گزارش هایی که در باره ی او به من داده شده است ، اطمینان ندارم و می ترسم که مبادا شما گمراه بشوید . از این جهت ، پرونده را بعد به شما خواهم داد " (182) .
جالب این جاست که رئیس تأمینات ، مأمور خود را به بهانه ی تشویق خدمتی به ریاست تأمینات " قزوین " منصوب کرده در همان روز انتخاب ، به آن جا روانه می کند و دوازده روز بعد ـ که
1. Reader- oriented
" هیئت نظار تهران تشکیل شده " و آب ها از آسیاب افتاده ، او را از قزوین به مرکز فرامی خواند .
هدف از این احتیاطات این است که اطلاعی از طرف او به بیرون درز پیدا نکند . پس ، آن که خیانت
ورزیده و در داستان باید شناسایی شود ، همان مأمور تأمینات یا یکی از کارگزاران تأمینات بوده که به عنوان کارگر در تشکیلات کارگری نفوذ کرده و فهرستی از کاندیداهای انتخاباتی را ، پیش از مأمور دیگر تأمینات ، در اختیار رئیس یا مسئول شهربانی و تأمینات نهاده است .
- ضرورت یک معما ، جنایت و قربانی در داستان معما : " وان دین " وجود این شــرط را ،
کمینه شرط داستان معمایی می داند . از " معما " ی داستان گفته ایم ، اما " جنایت " نه تنها دستگیری و به حبس افتادن " اوسّا علی قالیباف " است ، بلکه او پس از تحمل سال ها حبس ، در محبس جان می سپارد (190) . عصر همان روزی که " محمد رخصت " در دفتر دبیرستان می ماند و برگه های معرفی کاندیداها را تکثیر می کند تا به تشکیلات کارگری بدهند ، مأموران تأمینات بیش تر اعضای این شبکه ی کوچک را دستگیر می کنند . " رخصت " دستگیر نمی شود اما به این دلیل بر خود نگران است که تشکیلات کارگری به یقین به او عنوان " خائن " خواهند نگریست . ناگزیر برای این که چنین ننگی متوجه او نشود ، پس از نوشتن یادداشتی ، خودکشی می کند . در یادداشتی که وی از طریق " اشرف حاجب " برای رابطی نوشته ، می خوانیم :
" واسطه ی شما با تشکیلات کارگری ، من هستم . دستورات شورا را من به شما رسانده ام . اگر این نکته نبود و من اطلاعی نداشتم ، خود را در اختیار شهربانی می گذاشتم تا آن خائن هم گرفتار شود . من دو رفیق با شرف خود را فدا می کردم برای نابود ساختن آن دشمن خائنی که در میان ماست . اما من از خود اطمینان ندارم که بتوانم در مقابل زجر و شکنجه تاب بیاورم و چیزی نگویم . برای این که حقانیت و وفاداری خود را به شما ثابت کنم ، از جان خود می گذرم . همین که این نامه به شما برسد ، من دیگر زنده نخواهم بود تا به شما ثابت شود که یکی از شما سه نفر ، خیانت کرده . خائن را پیدا کنید " ( 196ـ195) .
7. این داستان معمایی ، کلیددار است : نام " رمان کلیددار " 1 یا " رمان دارای سرِ نخ " بسیار شنیده ایم ؛ اما از " داستان کوتاه کلیددار " یا " داستان کوتاه دارای سرِ نخ " کم تر خوانده ایم . باری ، داستان مورد خوانش " سرِ نخ " و " کلید " هایی دارد . اما این اصطلاح بر داستان هایی اطلاق می شود که به قول " جِرِمی هاثورن " 2 بر پایه ی :
" افراد ، مکان ها و رخدادهای واقعی به هیئتی دگرگون شده می پردازد و خواننده متوجه می شود که این اثر با ارجاعات پنهان آن در باره ی کیست . " تامس لاو پی کاک " 3 در ابتدای قرن نوزدهم ، چند رمان طنزآمیز نوشت که در آن ها سیماهای پنهان افرادی مثل " شلی " 4 و " کالریج " 5 ترسیم شده بود " ( هاوثورن 1989 ، 18) .
با اِشرافی که بر آثار " علوی " و تنفر او از " عبدالصمد کامبخش " دارم ، احتمال می دهم که
1. The roman á clef = Novel with a key 2. Jeremy Hawthorn 3. Thomas Love Peacock 4. Shelly 5. Coleridge
نویسنده در پرداخت سیمای " خائن " ، در تشکیلات کارگری به او نظر داشته است . این شخصیت ، تحصیلات خود را در مدارس حزبی مخصوص شوروی سابق گذرانده و سپس از طرف " کمینترن "
به ایران اعزام و در نیروی هوایی تازه بنیاد روزگار " رضا شاه " استخدام شده است . او یکی از افراد موسوم به " پنجاه و سه نفر " بوده و " علوی " از او و رفتار مشکوک و موذیانه اش خاطره ها در ذهن و دلی پرخون از او دارد . او در گفت و گوی طولانی خود با " حمید احمدی " به این " خائن " اشاره می کند :
" کامبخش چنین وانمود کرد که او کسی را اصلا ً لو نداده و همه ی این ها در نتیجه ی ضعف دکتر " ارانی " لو رفته اند و همه را " ارانی " به اداره ی سیاسی معرفی کرده است . . . اما در فلکه ، این سِر فاش شد و آن ، موقعی بود که پرونده خوانی پشت میله های زندان آغاز گردید . . . باز هم تکرار می کنم که " کامبخش " خودش را کوچک کرده بود و دکتر " ارانی " دستش را کمر زده بود و روی نیمکت ایستاده بود و سینه اش را سپر کرده بود " ( احمدی1377 ، 53-52) .
امروزه ، اسناد " تاریخچه ی گروه ارانی " در اختیار ما ست و به دقت می دانیم که " پلیس سیاسی " چگونه موفق شد اعضای این گروه را نسبت به " دکتر ارانی " بدبین کند و با ایجاد سستی در نظر و افکار عمومی " پنجاه سه نفر " نسبت به " ارانی " به تفرقه میان آنان کمک کند . " حمید احمدی " در تاریخچه ی فرقه ی جمهوری انقلابی ایران می نویسد :
" پلیس سیاسی هدف از پیش تعیین شده ای را دنبال می کرد و طبیعی است که در جریان بازجویی های 9 روزه از " کامبخش " ( قبل از بازداشت ارانی ) به محبوبیت شخص دکتر ارانی در بین دانشجویان و یارانش پی برده باشد . بنابراین به دنبال راهی بود تا نخست شخصیت دکتر ارانی را نزد آنان خفیف کند و از این طریق ، زمینه را برای درهم شکستن روحیه ی مقاومت یاران ارانی فراهم سازد . بدین ترتیب ، پلیس سیاسی با پنهان کردن تاریخ واقعی بازداشت و بازجویی کامبخش و اعلام دروغین دستگیری وی بعد از دکتر ارانی ، زمینه ی عینی چنین توطئه ای را به وجود آورد . کامبخش نیز در این تبانی با پلیس ، مشارکت کرد و در درون زندان به جوّ بدبینی علیه ارانی دامن زد " ( احمدی 1385 ، 89) .
آن که در داستان " علوی " از وی به عنوان " خائن " یاد می شود ، از " رفقا " ی تشکیلات کارگری نیست و به احتمال قوی یکی از مأموران تأمینات است که به این حوزه ی کارگری نفوذ کرده و نام و مشخصات و صورتی از فعالیت های کارگری را به اداره ی تأمینات گزارش داده است . " کامبخش " از نظر نویسنده از جمله ی " رفقا " نیست ، بلکه اجیرشده ی مقامات امنیتی " شوروی " و نفوذی آن کشور در تشکیلات حزبی از یک سو ، و جاسوس " تأمینات " در زندان " پنجاه و سه نفر " از سوی دیگر است .
" محمد بهارلو " عنوان داستان را " تعارض آمیز " می داند و برهان می آورد که :
" زیرا " خائن " کلمه یا صفتی است که یک گروه سیاسی ، به عضو پیمان شکن خود ـ که به مصالح گروه خیانت ورزیده است ـ اطلاق می کند ؛ در صورتی که مأمور سابق به جای " خائن " می بایست بگوید " رابط " یا " مأمور مخفی " یا چیزی نظیر آن ؛ به این دلیل که فرد مورد نظر ـ که خود را به عنوان عضو تشکیلات مخفی جا زده است ـ با پلیس راه دارد و در واقع پلیس است "(53-52) .
اینک می توان میان سیمایی که " علوی " از آن " خائن " مشخص و تاریخی ( " کامبخش " ) و این " خائن " داستانی ( مأمور تأمینات و نفوذی ) ترسیم شده ، تلفیقی ایجاد کرد . " خائن " در داستان " علوی " هم مأمور بیگانه ( شوروی ) و هم عامل خودی " تأمینات " ( ایران ) است و جز خیانت به تشکیلات کارگری و اعضای معتقد آن ، کاری از او برنمی آید . به قراین و شواهد تاریخی و آنچه برخی از رهبران حزبی در باره ی او گفته اند ، کاری نداریم . " علوی " چنان می اندیشید . او به مصالح سیاسی و اشاره ی حزب آنچه را در پنجاه و سه نفر به ترسیم سیمای " کامبخش " مربوط می شد ، حذف کرد اما در این داستان و به ویژه در خاطرات بزرگ علوی ، دل به دریا زده و ناگفته ها را فاش کرده است . در داستان و ادبیات ، چیزهایی هست که در تاریخ ، تحریف می شود یا ناگفته باقی می ماند و سیمای سیاسی " علوی " را باید در داستان های او جست .
باید افزود که " داستان کلیددار " نویسنده ، تنها به خائن محدود نمی شود . داستان کوتاه رسوایی نیز نه تنها از جمله داستان های " معمایی " ، بلکه " کلیددار " نیز هست . در این داستان ، شخصیت و نویسنده ی برجسته ای که به عنوان آقای " درستکار " به خواننده معرفی می شود ، کسی جز " محمد حجازی " نیست که از جیره بگیران شهربانی است و با " سازمان پرورش افکار " ـ که " علی اصغر حکمت " آن را برای ترویج شاه پرستی در ایران تأسیس کرده بود ـ همکاری جدّی داشت و ما پیش از این ، در باره ی این داستان ، نوشته ایم . در این داستان ، آقای " درستکار " به اشاره ی رئیس شهربانی پدرزن خود را می کشد تا املاکش به تصرف " رضا شاه " درآید :
" این آدم ، ده سال پیش از طرف شهربانی مأمور شد که پدر " مه لقا " را بکشد به این دلیل که شاه سابق ، چشم به مِلک مازندرانش دوخته بود و او نمی خواسته بدهد . . . در راه جنوب در قهوه خانه ای ، پدره را سم می دهد و می کشد . . . و در تهران هم می رود و مه لقا را خواستگاری می کند " ( 176) .
- داستان معمایی " خائن " زمینه ی سیاسی دارد : " علوی " از سال 1320 به حزب پیوست
و تا اندکی پیش از بیرون آمدن از آن و با حفظ استقلال فردی خود در کشور سوسیالیستی " آلمان شرقی " زیست و از سیاست نوشت . او در این داستان ضمن انزجار از خودکامگی " رضا شاه " و عشق به مردم کشورش ، از فرصت طلبی و خیانت رهبران حزبی درنمی گذرد و در هر فرصت ، سیمای پلید و تباه آنان را فاش می کند . در این داستان ، هر سه روند ذهنی او ، جمع آمده است .
نویسنده در مورد نظام انتخابات در " عصر طلایی " از زبان مأمور تأمینات می نویسد :
" می دانید ؟ در شهرستان ها وضع انتخابات ، مرتب شده بود . به نام هرکس ـ که از طرف دولت کاندید شده بود ـ آرا در صندوق انتخابات می ریختند و اگر کسی صدایش درمی آمد ، تبعید می شد و اگر در تبعیدگاه هم آرام نمی نشست ، در زندان تهران از او پذیرایی می کردند . . . [ انتخابات ] تا اندازه ای ظاهرا ً آزاد بود ؛ ولی مأموران شهرداری و شهربانی هر روز دسته دسته می رفتند و آرایی به اسم کاندیدهای دولت در صندوق می ریختند . طرز کار این جوری بود که آژان ها ، عوام الناس را به درون مسجد ـ که حوزه ی انتخاباتی بود ـ دعوت می کردند و در محل اخذ رأی ، آرایی را که یکی از مأموران آگاهی به آن ها می داد ، در صندوق می ریختند . . . می شود گفت که عده ای مــی توانستند آرای خود را در صندوق بریزند ؛ ولی چه فایده داشت ؟ شب ، صندوق را بازمی کردند و آرای کاندیدهای دولت را در صندوق می ریختند . در هر صورت [ انتخابات ] آزاد بود " (181) .
از سوی دیگر ، وقتی مأموران تأمینات متوجه می شوند که " آقای اوسّا علی قالیباف در انتخابات قریب پانصد رأی داشته " (188) وی را بازداشت و تشکیلات کارگری را توقیف می کنند . " اوسا علی قالیباف " آرزوی نمایندگی در مجلس را با خود به گور می برد ؛ " محمد رخصت " دبیر و روشنفکر کارگری ، خودکشی می کند و مأمور جزء تأمینات به ریاست تأمینات قزوین و هر کس به حق خود می رسد .
منابع :
احمدی ، حمید . خاطرات بزرگ علوی . تهران : دنیای کتاب ، 1377 .
------------ . تاریخچه ی فرقه ی جمهوری انقلابی ایران ، و گروه ارانی . تهران : نشر اختران ، 1385.
بهارلو ، محمد ( انتخاب و مقدمه ) . گزیدۀ آثار بزرگ علوی . تهران : نشر علم ، 1377.
سپانلو ، محمد علی . بررسی فنون قصه نویسی بزرگ علوی . منتشر در نامه ی کانون نویسندگان ایران ، شمارۀ 1 ، بهار 1358 . تهران : انتشارات جاویدان ، 1357 .
علوی ، بزرگ . گیله مرد . تهران : انتشارات نگاه ، 1377.
وارن ، آوستن ؛ ولک ، رنه . ولک . نظریۀ ادبیات . ترجمه ی ضیاء موحد ؛ پرویز مهاجر . تهران : انتشارات علمی و فرهنگی ، 1373 .
Barnhill , Suzanne , S. The Perfect Detective Novel , Fairehope Public Library , November 26 , 1991.
Hawthorn , Jeremy. Studying the Novel : An Introductioon. Routledge, Chapman and Hall, Inc.1989.
Todorov , Tzvetan . The Typology of Detective Fiction , Cited in Narrative Reader , Edited by Martin Mcquillan , Routledge , London and New York : 2000.
Wiehardt , Ginny . Top 10 Rules for Mystery Writing , About . com . Fiction Writing .
Wikipedia : the free encyclopedia , " Mystery Fiction " .