وضعیت شعر خوزستان و معرفی فصـل‌نامه ادبی پـاد «سعید سروش‌راد»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

واقعیت این هست که من هم یکی از شش میلیارد آدم حاضر بر کره‌ی زمین هستم گرچه به بیوگرافی و این مسائل اعتقادی ندارم اما بر روال عادت باید بگویم که سعید سـروش‌راد هستم، متولد 17 مهر 1360. دوازده سالی هست که به‌صورت جدی به شعر و مسائل پیرامون شعر می‌پردازم. حاصل کارم یک مجموعه شعر به‌نام «پیراهنی برای پل‌سفید» و چاپ مقالات متعدد و شعرهایی در مجله‌های نقطه، وازنا، دیگران، قاصدک، دوشنبه عصر، پلو...، چندتایی مصاحبه با خبرگزاری‌ها و گاهاً سخنرانی در برخی دانشگاه‌ها و مراسم ادبی، چند باری برگزیده شدن در جشنواره‌های شعر خوزستان و کشور، چند باری داوری در جشنواره‌ها، سردبیری چند شماره فصلنامه تخصصی شعر قاصدک و این اواخر هم عضو شورای سردبیری فصل‌نامه‌ی ادبی پاد هستم که با دوستان پنج شماره از آن را منتشر کرده‌ایم؛ اما مگر کدام‌یک از دیگر شاعران از این کارها نکرده‌اند که من آن را برای خودم افتخاری شخصی بدانم؟ نتیجتاً باید بگویم من هم یکی مانند بسیاری از دوستان شاعر، کار شعر انجام می‌دهم؛ همین و نه بیشتر.

واقعیت این است که علاوه بر این‌که شاعر بودن با مهندس بودن هیچ سنخیتی ندارد بلکه در تضاد و تخاصم هم هست، اعتراف می‌کنم این‌که آدم بخواهد هم شاعر باشد هم مهندس کار بسیار سختی است و طاقتی فوق انسانی می‌خواهد؛ اما ما باید شرایطمان را بپذیریم و قبول کنیم که مجبوریم معیشتمان را از راه غیرهنری به دست بیاوریم. تا آنجا که اطلاع دارم در جاهای دیگر دنیا وضع، کاملاً بلعکس است منظورم فقط ممالک مترقی و غربی نیست بلکه حتی در همین کشورهای عربی حوزه‌ی خلیج‌فارس، شاعر یا نویسنده بودن شغل محسوب می‌شود و حکومت از نظر مادی و معنوی از مؤلفین حمایت می‌کند چون پشتوانه‌ی فرهنگی کشور هستند. متأسفانه اما در جامعه مابه شاعر و نویسنده به چشم دشمن نگاه می‌کند. باز بعضی مشاغل هستند که در جاهایی با هنر رابطه‌ای حداقلی پیدا می‌کنند، مانند معلم بودن یا مدرس بودن؛ اما مهندس بودن با توجه به شرایطش در جامعه ما در تضاد با شاعر و نویسنده بودن هست. باری من فصل مشترک این تضاد و تخاصم هستم و سال‌هاست دارم تلاش می‌کنم بین این دو وجه متخاصم زندگی‌ام آشتی برقرار کنم و گرچه ممکن است به همکارانم بربخورد اما با ده سال تجربه‌ی کار مهندسی باید اعتراف کنم از نظر انسانی، محیط کارهای مهندسی یکی از بدترین محیط‌های کاری است که در مملکت ما وجود دارد.

وضعیت شعر خوزستان

اگرچه شعر مسئله‌ای فردی است و به فردیت فرد مربوط است و نمی‌توان جغرافیا را آن‌قدرها در آن تعیین‌کننده دانست اما اگر قرار باشد برآیندی بگیریم (که البته نمی‌دانم اصلاً گرفتن این برآیند درست است یا نه) باید بگویم نبض شعر آزاد در جنوب و شمال کشور می‌زند نه جای دیگر. شعر خوزستان همیشه در این پنجاه سال آوانگارد و جریان‌ساز بوده؛ از دهه‌ی پنجاه با موج نابی‌ها در مسجدسلیمان تا دهه‌ی شصت که سیدعلی صالحی یکی از چهره‌های تأثیرگذار این دهه بوده تا دهه هفتادی‌ها که تعیین‌کننده‌های آن از خوزستان بوده‌اند تا امروز که چهره‌های جدیدی به شعر معرفی کرده است. من همیشه به شعر خوزستان امیدوارم همان‌طور که پیشینه‌ی روشنی دارد آینده‌ی روشنی هم خواهد داشت.

اما باید بگویم معضل شعر خوزستان نداشتن تریبون و نرسیدن صدای جنوبی‌ها به مرکز است. به این‌ها اضافه کنید که در هشت سال گذشته و با انتصاب مدیران ناکارآمد، بسیاری از شاعران خوزستانی به حاشیه رانده‌شده‌اند و بسیاری از افراد در مدیریت‌های فرهنگی و هنری‌ای پست گرفته‌اند که هیچ‌گونه تخصصی در آن حوزه نداشته‌اند. به‌جرئت باید بگویم صدمه‌ای که این سال‌ها متولیان فرهنگی بر پیکره‌ی فرهنگ و ادبیات استان خوزستان وارد کرده‌اند بیشتر از صدمه‌ای است که جنگ هشت‌ساله بر پیکره‌ی خوزستان وارد کرده است. بااین‌حال این مسائل در کوتاه‌مدت می‌تواند تأثیرات منفی داشته باشد نه در دراز مدت.

استقبال از کتاب

بسته به این‌که ما چه انتظاری داشته باشیم، می‌شود کلمه‌ی استقبال را تفسیر کرد؛ یعنی اگر انتظار داشته باشیم که با انتشار کتاب دنیای ادبیات کن‌فیکون شود یا این‌که فکر کنیم این کار حادثه‌ای ادبی در تاریخ ادبیات فارسی است یا اینکه امروزه دنیای ادبیات منتظر چاپ کتاب ماست که از ما تقدیر کنند و ازاین‌دست توهمات که متأسفانه بسیاری از دوستان شاعر هم با آن درگیر هستند؛ واژه‌ی استقبال را می‌توان تفسیر کرد.

من استقبال از کتابم را خوب می‌دانم. با توجه به این‌که هیچ تبلیغی برای آن نشده است. اگرچه انتشارات بوتیمار هم طی این ده ماه پخش مناسبی از کتاب نکرده است. تصور کنید کتاب من در هیچ‌کدام از کتاب‌فروشی‌های استان وجود ندارد، حتی در مرکز استان خوزستان. در استان‌های دیگر که وضعیت روشن است. بااین‌حال در شهر کوچکی که من زندگی می‌کنم، خودم شخصاً کتاب را به یک کتاب‌فروشی داده‌ام و استقبال خوبی شده است. این‌که شما در یک کتاب‌فروشی بتوانید صد نسخه کتاب بفروشید، حتی بدون چاپ یک پوستر تبلیغاتی به‌اندازه یک برگ آ چار، به این معناست که مخاطب از کتاب شما استقبال کرده است، آن‌هم در شرایطی که یک رونمایی ساده برای آن تاکنون در هیچ‌جا گرفته نشده است. یا وقتی یک نفر از شهر یک هزار کیلومتر با من فاصله دارد و من نه او را دیده‌ام و نه می‌شناسم روی صفحه‌ی فیس‌بوک برایم می‌نویسد: «من مدت‌ها با شعر شما زندگی کرده‌ام.» و فقط از طریق ضبط صدا، آن‌هم در یک جلسه شعرخوانی با من آشنا شده، متوجه می‌شوم شعر من مخاطب خودش را دارد. استقبال یعنی باید انتظارمان معقول باشد و از توهم بیرون بیاییم.

ممکن است عده‌ای بگویند شعر نو مخاطب ندارد. من خلاف این تصور را دارم. چند سال پیش یک خبرگزاری همین سؤال را از من پرسید که چرا شعر نو مخاطب ندارد. پاسخ من این بود که اصلاً چرا انتظار دارید مخاطب داشته باشد؟ مگر چه تبلیغی برای شعر نو می‌شود؟

ممکن است عده‌ای بگویند شعر نو مخاطب ندارد. من خلاف این تصور را دارم. چند سال پیش یک خبرگزاری همین سؤال را از من پرسید که چرا شعر نو مخاطب ندارد. پاسخ من این بود که اصلاً چرا انتظار دارید مخاطب داشته باشد؟ مگر چه تبلیغی برای شعر نو می‌شود؟ به‌هرحال شعر هم یک کالای فرهنگی است و شعر نو یک کالای فرهنگی که اتفاقاً جنبه روشنفکری هم دارد. می‌پرسم شما برای این کالا چه تبلیغی کرده‌اید که به دنبال مشتری هستید؟ آن‌هم با حضور رقیبِ قَدَری به‌نام شعر کلاسیک و قله‌هایی مانند حافظ، سعدی و مولوی که هریک نه‌تنها در ادبیات ایران که در ادبیات جهان حرف‌ها برای گفتن دارند. آیا این کالا را تبلیغ کرده‌اید؟ در کشور ما صد کانال تلویزیونی و ده‌ها کانال رادیویی وجود دارد که روزانه هزاران ساعت برنامه بدون فایده به خورد مخاطب می‌دهند. آیا شما از این هزاران ساعت، روزانه یک‌هزارم آن را به شعر نو اختصاص داده‌اید که انتظار دارید مخاطب داشته باشد؟ یک‌هزارم زمانی را که برای تبلیغ چیپس و پفک و لواشک در کانال‌های تلویزیونی اختصاص دارد به شعر نو اختصاص بدهید بعد قضاوت کنید که شعر نو مخاطب دارد یا نه. در یکی از این صدها شبکه‌ی تلویزیونی، به یک شاعر مدرس شعر نو یک ساعت زمان بدهید؛ مطمئناً بعد از گذشت چند سال استقبال را خواهید دید. به همچنین اصلاح کتاب‌های ادبیات فارسی دانشگاه و مدارس است. ما با همین زبانی که حرف می‌زنیم شعر می‌نویسیم پس چه‌جور مردم حرف ما شاعران امروز را نمی‌فهمند اما حافظ را در 700 سال پیش با زبان و دغدغه‌های خودش حرف زده می‌فهمند؟ وقتی من به‌عنوان یک شاعر یکی از کتاب‌های ادبیات مدارس را می‌خوانم و نمونه‌های شعر نو را در آن می‌بینم به‌شخصه از شعر نو بدم می‌آید. من فکر می‌کنم عمدی در کار هست که علاقه‌ای ندارد اجازه دهد شعر نو با مخاطب ارتباط برقرار کند. عمدی که می‌خواهد شعر نو را کالایی وارداتی و... معرفی کند. با این‌حال و با این شرایط بحرانی ما باز هم مخاطب داریم؛ اما اظهر من شمس است تا شرایط استاندارد بسیار فاصله داریم.

سلیقه‌ی مخاطب

مخاطب برای من همیشه مهم بوده اما نه هر مخاطبی و نه به این معنا که برای مخاطب بنویسم و فکر کنم مخاطب چه شعری می‌خواهد و با توجه به درخواست او برایش شعر بنویسم. نه هیچ‌گاه این‌گونه نیست اما مخاطب همیشه برای من مهم بوده و هست.

اصولاً شعر پاسخ به یک نیاز درونی است نه پاسخ به درخواست مخاطب بیرونی؛ اما منهم یکی از همین مردم هستم که در همین جامعه زندگی می‌کند و در عین داشتن فردیت، نمی‌توانم از جمع جدا باشم. اساساً انسان در خلأ نمی‌تواند به معنای واقعی کلمه انسان باشد. انسان بودن به معنای انسان مدنی بودن یعنی انسانی که با سایر انسان‌ها در تعامل است. باری من مخاطب را این‌گونه تقسیم‌بندی می‌کنم:

الف. شاعران و مخاطبان جدی شعر

ب. مخاطبان عام

این دودسته مخاطب من هستند. وضعیت دسته اول که مشخص است اما دسته دوم، وقتی می‌گویم مخاطب عام این مسئله نیاز به توضیح دارد. مخاطب عام به تعبیر من کسی است که از نظر درک فرهنگی دیپلم به بالا باشد؛ دقت کنید می‌گویم از نظر درک فرهنگی نه از نظر مدرک آکادمیک. مخاطب من انسان امروز است، انسانی که امروزی فکر می‌کند نه انسانی که فقط جسمش در جهان امروز زندگی می‌کند و فکرش در قرن هفتم. من با این مخاطب کاری ندارم. در این تقسیم‌بندی من گاه ممکن است فردی دکترای تخصصی رشته پزشکی را داشته باشد اما از نظر درک فرهنگی مدرک دیپلم نداشته باشد و ممکن است کسی تنها سواد خواندن و نوشتن مکتبی داشته باشد اما از نظر درک فرهنگی بالای دیپلم باشد.

جلسات ادبی

برگزاری جلسات ادبی قطعاً در ارتقای شعر تأثیر دارند به شرط‌ها و شروط‌ها. شرط اول این است که متولیان این جلسات خود انسان‌های فرهیخته‌ای باشند. شرط دوم این است که هدف این جلسات شعر باشد نه چیز دیگری. متأسفانه اکثر جلسات ما منصوب به افرادی است که هیچ سنخیتی با ادبیات ندارند از این جلسات نه می‌شود و نه می‌توان انتظاری داشت. خانه از پای‌بست ویران است. لذا اکثر دوستان که شعر را به‌صورت جدی دنبال می‌کنند جلسات محفلی را به جلسات عمومی ترجیح می‌دهند. اصولاً شعر ما حاصل ادبیات زیرزمینی و محفلی است. شما کافی است تاریخ صدساله شعر نو را بررسی کنید. نیما به‌عنوان بنیان‌گذار شعر نو حلقه محفلی خودش را داشت و دیگر بزرگان شعر نو هیچ‌کدام تحت تأثیر جلسات عمومی نبودند، هرکدام محفل کوچک خودشان را داشتند. حلقه ناب در خوزستان محفل پنج نفر بود. حلقه شعر حجم هم یک حلقه‌ی خانگی بود. شعر دهه هفتاد از زیرزمین دکتر براهنی بیرون آمد و...

درباره‌ی پاد

اگر از من بپرسید بدترین دعایی که می‌توانی برای یک شاعر بکنی چیست می‌گویم امیدوارم خدا تو را به کار روزنامه‌نگاری بیندازد. این هم از مواهب کشور ماست! در اکثر این دنیا به غیر از کشور ما که تافته‌ای جدا بافته است. طبقه‌ای به نام ژورنالیست ادبی وجود دارد؛ اما چون در کشور ما این طبقه وجود ندارد و یا بهتر بگویم اجازه شکل‌گیری پیدا نمی‌کند. لذا بار این طبقه به‌دوش نحیف شاعران و نویسندگان می‌افتد و هنرمند خودش مجبور است هم شعر بنویسد هم یادداشت هم روزنامه‌نگاری کند. البته این برای جامعه ما چیز غریبی نیست و مسبوق به سابقه است. تاریخ صدساله‌ی ادبیات مدرن، شاملو و هدایت را به روزنامه‌نگاری انداخته، بنده و دوستانم که جای خود داریم. باری درباره‌ی پاد بگویم که مجله‌ای است که به‌صورت تخصصی و صرفاً به شعر نو و مسائل پیرامون شعر نو می‌پردازد. در قطع کتاب چاپ می‌شود. تیراژ آن بین هزار تا هزاروپانصد نسخه است. از طریق نماینده‌های ما در شهرهای مختلف و در گستره‌ی کشوری پخش می‌شود و مهم‌تر از همه‌ی این‌ها اینکه کاملاً مستقل است و زیر نظر هیچ ارگان دولتی یا غیردولتی هم نیست و کلیه هزینه‌های آن از طریق شورای سردبیری تأمین می‌شود و تابه‌حال پنج شماره از آن را منتشر کرده‌ایم؛ اما باید بگویم وظیفه شاعر و نویسنده به‌هیچ‌وجه کار ژورنالیستی نیست. چراکه هنرمند باید تمام هم‌وغم خودش را مصروف کارش برساند. نه این‌که فرض بفرمایید به دنبال چاپخانه بگردد یا برود دنبال صفحه‌بندی یا چند روز وقت خودش را پای صحافی و خرید کاغذ بگذارد.

درباره شعر جشنواره

من از شما می‌پرسم از این‌همه جشنواره که سال‌هاست برای مناسبت‌های گوناگون برگزار شده چه چیزی حاصل شده است؟ آیا جریان ادبی جدیدی پیدا شده؟ آیا شاعرانی جدید به جامعه ادبی معرفی کرده؟ جوابگوی این میلیاردها پولی که در این جشنواره‌ها هزینه می‌شود کیست؟ نفس جشنواره دورهم بودن و شناساندن شاعران به هم است؛ اما در این جشنواره‌ها اصولاً هدف ادبی وجود ندارد. متأسفانه ما در زمینه‌ی شعر آیینی بسیار وضعیت نامطلوبی داریم. من همان‌گونه که شعر سیاسی و اجتماعی و لیریک را برای جامعه لازم می‌دانیم شعر آیینی را هم برای جامعه لازم می‌دانم بالاخره ما جامعه‌ای هستیم که اگر نگوییم همه ولی قسمت زیادی از آن به مذهب تعلق‌خاطر قلبی دارند و مذهب جزو هویت آنان محسوب می‌شود. پس مخاطبی داریم که شعر مذهبی را مطالبه می‌کند اما به‌راستی در این زمینه چه داریم که به مخاطبانمان ارائه کنیم. متأسفانه چیزی که به‌عنوان شعر مذهبی و آیینی ارائه می‌شود به‌جز مقداری شعار و یا حرف‌های کلیشه‌ای چیز دیگری نیست. جشنواره‌های ما برای عده‌ای، مبدل به ممر درآمد و کاروکاسبی شده‌اند. گروهی درست شده به‌نام شاعران جشنواره‌ای. به این صورت که چهل پنجاه‌نفر شاعر این هفته در این جشنواره هستند و هفته‌ی بعد در شهری دیگر با عنوان جشنواره‌ای دیگر و الا ماشاالله تا دلتان هم بخواهد از این جشنواره‌ها در کشور برگزار می‌شود. بسیاری ادارات و ارگان‌ها در مسابقه‌ای عجیب برای این‌که نشان بدهند مؤمن و متدین و انقلابی هستند به دنبال برگزاری این جشنواره‌ها هستند و تنها چیزی که در این جشنواره‌ها به آن توجه نمی‌شود خود نفس شعر است چراکه معمولاً این جشنواره پله‌هایی هستند برای گرفتن پست‌های جدید برای بسیاری آقایان.

مسئله‌اینجاست که ماهیت شعر با هر وضع موجود سر ناسازگاری دارد. اساساً هنر سفارش‌پذیر نیست. به هنرمند نمی‌توان سفارش داد. وقتی ما در جشنواره می‌گوییم: «شعر در مورد...» این با نفس هنر در تضاد است. «در مورد...» یعنی خروج از هنر. شعر با هر وضع مستقری سرستیز دارد هنرمند کسی است که تحمل وضع موجود را ندارد هنر یعنی عدول از قوانین موجود. حتی یک تعریف شعر خروج از نرم طبیعی و معمول زبان است.

شاعر یا باید سفارش بپذیرد یا شعر بنویسد. سفارش برای شعر مرگ شعر را در پی دارد چون چیزی که باید از درون شاعر بجوشد را نمی‌توان از بیرون به او تزریق کرد.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692