عشق در شعر فارسی - علاءالدین مساعد

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

کو دلبری تا از جفا با غم گرفتارم کند
از عشق روی و موی خود خوارم کند زارم کند
من عاشقی دیوانه ام از خویشتن بیگانه ام
خواهم که او دیوانه تر از عشق سرشارم کند
سوزم درون خویشتن آتش زنم بر جان و تن
تا در طریق عاشقی بیدار و هوشیارم کند
هر دم ز غم سوزد مرا چون آتش افروزد مرا
در کار عشق و عاشقی صد حیله در کارم کند
در عشق او افسانه ام او شمع و من پروانه ام
خواهد که رسوای جهان در کوی و بازارم کند
کوبم در میخانه را جویم مه جانانه را
چون در گشاید بر رخم بسیار آزارم کند
در گوشهٔ میخانه ها بخشد مرا پیمانه ها
تا مست لایعقل شوم آگه
ز اسرارم کند
باشد مساعد را چنین گفتار نغز و دلنشین
امشب مگر آن مه جبین سرمست دیدارم کند 
علاءالدین مساعد

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692