در بخش اول گفته شد که دورهای که ازاینپس به آن پرداختهایم در حقیقت آغاز حکومتهای ترک بر ایران است و پیشازاین دولت غزنویان هرچند تحت ریاست پادشاهان ترک تشکیل یافته بود، اما غزنویان خود غلامان دولت ایرانی سامانی و پرورشیافته رسوم آنان بودند و هم چنان پس از رسیدن به حکومت بیشترین درباریان و کارگزاران دولتشان از تربیتیافتگان دولت سامانی بود.همچنین در بخش پیشین، برونمتن اجتماعی و فرهنگی این عصر مورد توجه و بررسی قرار گرفت و در برونمتن فرهنگی به فراوانی حضور مدارس و کتابخانهها و مراکز تعلیم در سطح شهرهای ایران اشاره شد و اینک به اهمیت و تأثیر حضور این مدارس در این عصر میپردازیم.
غزنویان خود غلامان دولت ایرانی سامانی و پرورشیافته رسوم آنان بودند و هم چنان پس از رسیدن به حکومت بیشترین درباریان و کارگزاران دولتشان از تربیتیافتگان دولت سامانی بود. |
حضور این مدارس فراوان در سطح جامعه چه انعکاسی داشت؟ و چگونه این مدارس در روند زبان و ادب پارسی تأثیر گذاشتند؟ و چرا در بررسی روند تحول ادبیات ایران مورد توجه قرار میگیرند؟
برای روشن شدن مطلب، بررسی تأثیر حضور و کثرت این مدارس در سطح جامعه را از دو زاویه مورد توجه قرار میدهیم:
- باوجوداینکه این مدارس در دورهی موردنظر از هر عهدی بیشتر و وضع مالی آنها از هر زمان بهتر بود اما خود این مدارس تبدیل به وسیلهای برای جلوگیری از نشر و پرورش علوم عقلی گردیده بود. در این مدارس مطالعه کتب علمی و خاصه فلسفه بهشدت ممنوع بود و کسی یارای آن را نداشت که در آنها به تعلیم و تعلم علوم اوایل اشتغال ورزد و سخنی از فلسفه و هندسه و نجوم به میان آورد.
- کثرت مدارس علوم دینی و کتابخانههای وابسته به آنان خواسته یا ناخواسته سبب رواج زبان عربی میشد. طلاب علوم که میدیدند علوم عقلی مورد بیمهری و حتی سختگیری و اتهام عامه و امرا و سلاطین است و در مقابل تحصیل در مدارس دینی موجب رفاه حال و داشتن راتبه و تشویق و تأیید است، روزبهروز از علوم عقلی فاصله گرفته و به فراگیری علوم دینی میپرداختند. توجه طالبان علم در این مراکز معطوف به تحقیق در علوم دینی و بحث و تفحص در شعب مختلف آن و تألیف کتب متعدد در این زمینه بود. تحقیق در این علوم مستلزم اطلاع کافی از زبان و ادبیات عربی و توجه به علوم ادبی هم میگردید و چون تعداد این مدارس بسیار زیاد بود و املاک و اموال فراوانی هم برای تحصیل طلاب بر آنان وقف شده بود، در نتیجه گروه کثیری از مردم در این روزگار در این مدارس اشتغال داشتند و توجه به زبان و ادب عربی و علوم دینی باعث آشنایی روز افزون آنان با زبان عربی میشد و همین امر خود یکی از علل نفوذ زبان و ادبیات عربی در ادب فارسی قرن ششم و اوایل قرن هفتم گردید.
در این مدارس علوم ادبی و دینی و در نهایت مقدماتی از علم حساب که در فقه مورد حاجت بود یا طب تدریس میشد. فلسفه و علوم عقلی در این زمان با مقاومت شدید اهل شرایع و ادیان و بهخصوص فقهای اسلامی مواجه گردید. سادگی ذهن و تعصب ذاتی این قوم به اهل سنت و حدیث و فقها و مردم متعصب و عامه فرصت نیکویی برای آزار صاحبنظران و فیلسوفان و عاقلان قوم داد. سختگیری نسبت به اهل ذمه که بسیاری از آنان خاصه مسیحیان در آن روزگار دوستداران و حاملان علوم اوایل بودند و نیز غلبه محدثین که متوجه به وقوف در برابر نصوص و محدود کردن دایرهی عقل و منحصر ساختن بحثها در حدود الفاظ بودند، از دیگر عوامل تضعیف فلسفه و علوم عقلی در جامعهی آن روز بود. (همان:231،272)
به تعبیر ریپکا: «بهوسیله دانشگاههای سلجوقی و مناسبات آنکه بر مبنای تسنن استوار است، علم نیز به انقیاد دولت یعنی به همان وضعی درمیآید که شعر از دوران محمود به بعد دارد» (1385: 265). شاید به همین دلیل است که دکتر زرینکوب دربارهی وضعیت فرهنگی و اجتماعی این عصرمی گوید: «در مدت فاصله بین روی کار آمدن سلجوقیان و برچیده شدن دولت خوارزمشاهیان تمدن و فرهنگ ایران یک دوران عظمت و ثبات به نسبت پررونق اما بیبنیاد، توخالی و تقریباً عقیم را طی کرد که آن را میتوان دوران کلاسیک فرهنگ در تاریخ ایران اسلامی تلقی کرد. دوران یک درخشندگی خالی از اعتلا و یک عظمت عاری از امید ارتقاء...» (1387: 478)
نکته دیگر که باید دربارهی اقدامات خواجه نظام الملک و تأسیس مدارس نظامیهی او گفت اینکه «تأسیس مدارس نظامیه که با هدف همگونی فکری کارگزاران آینده ایران و رسیدن به وحدت سیاسی صورت گرفته بود»، البته با شکست روبرو شد. (ترکمنی آذر، 1385: چکیده). مسئله این بود که اندیشهی ایرانشهری نظام الملک که شاید به تحلیل دکتر پروین ترکمنی آذر تقلیدی از تفکر وحدت سیاسی در سایه وحدت دینی دورهی ساسانیان بود، نتیجه عکس داد. نظام الملک میخواست وحدت مذهبی را از طریق آموزشهای مذهبی به انجام رساند و با تکیه بر مذهب شافعی و رسمیت بخشیدن به آن اختلاف مذهبی را به حداقل رسانده و در کارگزاران دولتی، همگونی فکری ایجاد نماید. اما به هر دلیلی بود در اوضاع آشفتهی مذهبی آن روزگار اندیشههای نظام الملک به اختلافات مذهبی دامن زد و محیطی خفقانآور و دور از آزادی فکر و اندیشه را به وجود آورد که خطری بیشتر از تشتت آراء و افکار داشت.دکترترکمنی آذردراینباره معتقد است که: «تجربه تاریخ ایرانزمین نشان میدهد که تسامح و تساهل طبقهی حاکم میتواند در عین باروری افکار و اندیشههای مذهبی و سیاسی موجب بهبود و اصلاح اوضاع سیاسی و پیشرفتهای فرهنگی شود و متقابلاً، بروز تعصبات مذهبی از جانب گروههای حاکم، موازنه سیاسی و اجتماعی را بر هم میزند و آزادی فکر و اندیشه را به تنگناهای سیاسی و اجتماعی میکشاند و فرصت پیشرفت را از جامعه سلب میکند»(1385: 54-57) و درست به دلیل همین آزادی مذهب است که دورهی صفاریان، سامانیان و آلبویه دورهی آرامش و امنیت نسبی در ایران و دورهی شکوفایی علم و دانش در رشتههای مختلف علوم عقلی و نقلی بوده است.
مورد دیگری که دربارهی این مدارس باید گفت، عقیدهی استاد اقبال آشتیانی است که میگوید: «نظام الملک با آنکه خود یکی از شاهکارهای بزرگ نثر فارسی یعنی کتاب سیاستنامه را ایجاد کرده بهوسیله]...[بنای مدرسهی نظامیه بغداد و تشویق شعرای تازی به آن زبان بیشتر خدمت نموده است تا به فارسی»... . (1383:285).
- این روزگار زمان حاکمیت تعصبهای شدید نژادی و به تبعیت از آن بیاعتمادی بر فضای جامعه هم بود. در قرن چهارم و اوایل پنجم، ما این تعصبات قومی و نژادی را میان ایرانیان و اعراب داشتیم اما تعصب آن دوره بیشتر در حد به رخ کشیدن تفاخرات نژادی هر قوم و احیاناً تحقیر جهالت قوم مقابل بود؛ اما در این دوره شکل تعصب از جانب ترکان تحقیر و عدم اعتماد و از جانب ایرانیان، نفرت و وحشت و انزجار بود. ترکان خود را از جانب حق مأمور تقویت دین و بازداری بد دینان از بدعت میدانستند و ایرانیان و سایر مسلمانان آنان را تابعان دجال که در خراسان ظهور میکرد، میخواندند.
در دوره پیش دستههای مذهبی یا اعتقادی مختلف با هم کشمکشهایی داشتند اما در این دوره اختلاف میان دستههای هر شهر به اختلاف میان شهرها کشیده و از بین عوامالناس به اهل فضل و ادب رسیده و به دیوان شعرا راه جسته بود؛ اما پس از مدتی سیاست دینگرایی سلجوقی و تعصب شدیدی که در این زمینه نشان میدادند بر ذهنیت متعصبین جامعه تأثیر گذاشت و آنان را در نقش حامیان دین نمایاند.
بهعنوان نمونه دگردیسی اعتقادی شیعه در این دوران جالب است. شیعیآنکه در طی دوره حکومت سلاجقه آرامآرام وارد تشکیلات سلجوقی شده و حتی باعث قبول مذهب شیعه از سوی بسیاری از ترکان گردیده بودند (نفوذ بیشتر شیعه در شرق در دستگاه خوارزمشاهان بود)، حالا «در اواسط قرن ششم - که اعتقاد داشتند امام قائم در ایام نزدیک به آن روزگار ظهور خواهد کرد- شهرت داده بودند که ترکان در رکاب او یاری دین خواهند نمود»(صفا، 1388. ج 2: 190) و این عقیده در تقابل با باور نخستین مسلمانان در بدو ورود ترکمانان، از نظر تحولی که در این دوره در باورهای ملیگرای ایرانیان در حال اتفاق بود، قابل درنگ است.
- اتفاق مهم دیگری که در این دوره پیش آمد، اختناق و تضعیف معتزله و رونق عقاید فرقه اشاعره بود. «در اواسط قرن پنجم که خواجه نظام الملک حسن طوسی به عرصه رسید، [...] در بزرگداشت اشاعره کوشید و برای آنان در بغداد مدرسهای ساخت تا مبادی خود را بپراکنند و تعالیم خود را استوار سازند» (حلبی، 1376: 89). اهمیت عواقب این رخداد - که خود بیشازپیش موجبتضعیف تفکرات عقلی میشد- به حدی است که استاد فروزانفر آن را از دلایل و پایههای انحطاط کشور ایران بعد از مغولمیداند و معتقد است که انحطاط دوره مغول تنها نتیجه قتلعام مغول نیست، بلکه مقدمات این شکست از عقیدهی اشعریه پیدا شده و بنیاد تمدن ایران ضعیف گشته بود. ایشان دراینباره مینویسد:
«سعی و عمل چه از راه فکر باشد و چه در طلب امور خارجی بر کسی که معتقد به عقیدهی اشعری است لازم نیست و اشعری اهل کوشش نیست و نباید باشد. درِ عقل و تشخیص و استدلال را نیز میبندد، زیرا باید همهچیز را از خارج بشنود و علت اساسی تنزل تمدن اسلام همین رواج عقیده اشعری و از میان رفتن طریقهی معتزلی بوده است. باید متوجه بود که مغلوبیت ظاهری برای ملتی که اساس تمدنشان عقلی است چندان مؤثر نیست»... (1386: 302).
از نیمهی دوم قرن پنجم تا اوایل قرن هفتم،تاریخ تصوف ایران درخشانترین وضعیت خود به سر میبرد. |
بااینهمه در این دوره هنوز بازماندگان حوزههای تعلیمی فلسفه و علوم عقلی از دورههای پیش مشاهده میشوند و نخستین حکما و فلاسفهی این عهد کسانی بودهاند که در حوزهی تعلیم شاگردانابنسینا تربیت شدند. فراتر آنکه با وجود فضای شدید تعصب، حضور فلاسفهی بزرگ و مشهور در این دوره همچون شهابالدین سهروردی (شیخ اشراق / نیمه دوم قرن 6) و حکیم عمر خیام و بسیاری دیگر، قرن ششم را یکی از مهمترین ادوار تاریخ فلسفه قرار میدهد. (برگرفته از صفا، 1388. ج 2: 293-300).
- از نیمهی دوم قرن پنجم تا اوایل قرن هفتم،تاریخ تصوف ایران درخشانترین وضعیت خود به سر میبرد.از اوایل قرن پنجم آرامآرام مشایخ بزرگ تصوف ظهور کردند و به تربیت شاگردان خود پرداختند و این امر به ظهور گروه بزرگی از متصوفه در آغاز دورهی موردمطالعه ما انجامید. صوفیه این دوره نیز به سبب جریان مذهبی رایج زمان بهطور غالب مذهب شافعی را بر مذاهب دیگر ترجیح میدادند. (همان: 223). اگرچه قرن ششم، قرن تعصبات اعتقادی و اتهامات الحاد و زندقه بود و صوفیه هم با همه نفوذی که در عقاید و افکار مردم داشتند از این اتهامات بینصیب نبودهاند، اما همین همسویی با سیاست مذهبی سلاطین متعصب روزگار سبب توجه و ارادت سلاجقه از آغاز کار نسبت به این گروه شد. «الزام مریدان به اطاعت محض از پیر و نیز زیادی تعداد مریدان و وجود ثروت و موقوفات، صوفیان را تبدیل به عاملی جدی ساخت چنانکه حکمرانان درصدد جلب نظر مساعد این فئودالهای نیرومند متنفذ در زمینه منافع مشترک، برآمدند» ... (ریپکا، 1385: 316).
یک نکته در رابطه با اثربخشی تصوف در فرهنگ جامعه، برای ما مورد توجه است و آن عدم رغبت و درواقع انکار و مخالفت آنان با اشتغال به علم و علمآموزی است. درواقع تأثیر صوفیه بر جریان نثر و ادب پارسی دو مقولهی متضاد با هم را در برمیگیرد: صوفیه از یک روی علمآموزی و کتاب و دفتر را انکار میکند و به این طریق اذهان عموم جامعه را که بهخصوص در این روزگار بسیار تحت سیطرهی خود درآورده است، از خردگرایی و میل به تعلیم و تعلم دور میکند و با القای افکاری مغایر با سمتوسوی جریانهای خردگرا و متمایل به تألیف و ترجمهی دورهی پیش از خود، مانعی در راه شکوفایی و رونق بازار علم و ادب میشود؛ اما از سوی دیگر و درست در تقابل با مقولهی اول، صوفیه با توجه به اندیشهی مردم عادی و مخاطب قرار دادن عامهی جامعه، برای تعلیم و نشر تعالیم خود، نیازمند انتشار و تألیف کتبی در رابطه با تعالیم و اصول اولیهی تصوف، شرح احوال و کرامات مشاهیر این فرقه و بیان عقاید و افکار مشایخ بزرگ خود میشود و در این راه، زبانی متناسب با فهم مخاطبان خود که اکثر آنها مردم عادی هستند را برمیگزیند. تصوف که نه پیچیدگیهای فلسفه و علوم عقلی را برمیتابد و نه افکار سرشار از قال و دور از حال متعصبین دین را دوست میدارد تا حد زیادی از تأثیر کلام و گرایشهای عربیپسندانه و در نتیجه نثر پیچیدهی آنان هم دور میماند و برای برقراری ارتباط و تأثیر بیشتر در تودهی جامعه، زبانی ساده و شیرین را در اغلب متون خود - که البته با همین هدف در اکثر موارد بهویژه در این دوره به زبان پارسی گراییده است- برمیگزیند؛ و از این طریق در حفظ اسلوب نثر سادهی دورهی پیش موفقتر است.■
منابع
1- اقبال آشتیانی، عباس. (1382). مجموعه مقالات. (بخش اول). گردآوری و تدوین دکتر سید محمد دبیر سیاقی. چاپ اول. تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی
2- ترکمنی آذر، پروین. (1385). «سلجوقیان: اختلافات مذهبی و پیامدهای آن».پژوهشنامه علوم انسانی.شماره 51، پاییز 1385. صص 53-74.
3- حلبی، علیاصغر. (1376).تاریخ علم کلام در ایران و جهان اسلام.چاپ دوم.تهران: انتشارات اساطیر
4- ریپکا، یان و دیگران. (1385). تاریخ ادبیات ایران، از دوران باستان تا قاجاریه. ترجمه عیسی شهابی. چاپ سوم. تهران: نشر علمی و فرهنگی.
5- زرینکوب، عبدالحسین. (1387). روزگاران،تاریخ ایران از آغاز تا سقوط سلطنت پهلوی.ویرایش فاطمه زندی.چاپ نهم.تهران: نشر سخن
6- صفا، ذبیح اله. (1388). تاریخ ادبیات در ایران.چاپ هفدهم. جلد دوم. تهران: نشر فردوس.
7- فروزانفر، بدیعالزمان. (1386). تاریخ ادبیات ایران، از آغاز تا پایان قرن هشتم هجری. به کوشش دکتر سید محمد دبیر سیاقی. چاپ اول. تهران: انتشارات خجسته.