مصاحبه با «ماریو بارگاس یوسا» برنده جایزه نوبل ادبیات سال 2011 مترجم «نگین کارگر»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

مصاحبه با ماریو بارگاس یوسا، چاپ شده در مجله وال استریت در 23 ژوئن 2007

برنده نوبل ادبیات در سال 2010. در مورد کارش به نفع آزادی فردی در 2007 صحبت می‌کند:لیما، پرو

ماریو وارگاس یوسا: این داستانی است که گاهی خودش را تکرار می‌کند. اگر پدر یک بیزنسمن بود مردی بود که شریک جرم دیکتاتوری می‌شد. این تنها راه برای رونق بود، درست است؟ و چیزی که رخ می‌دهد همان چیزی است که پسر آن را پیدا می‌کند، پسر جوان، بی‌قرار، ایده آل‌گرا و مقید به عدالت و آزادی است و او می‌فهمد که پدر بی‌شرمش در خدمت یک‌ دیکتاتوری است که ترور می‌کند، زندانی می‌کند، سانسور می‌کند و فساد تا مغز استخوانش رخنه کرده است.

آقای بارگاس یوسا باید این سناریو را از زندگی شخصی‌اش از زمان زندگی در حکومت دیکتاتوری پرو به خاطر می‌آورد و انتخاب می‌کرد. اما او این داستان را می‌گوید تا نکته جهانی مهمتری را نشان دهد: دیکتاتوری با گیر‌آوردن هر چیزی آن را سمی می‌کند از حق و عرف سیاسی گرفته تا رابطه بین پدر و پسر.

وقتی من آقای بارگاس یوسا را در خانه‌اش در لیما دیدم، از این‌که رمان‌نویس معروف‌ جهان را مثل یک قصه‌گو دیدم تعجب نکردم. او با من به زبان اسپانیایی صحبت می‌کرد و فریم سیاه‌رنگ عینکش را در دست داشت و گاهی آن را برای تاکید در صحبت‌هایش به اطراف تکان می‌داد.

ایده‌های‌ اصلی و زبان رسای آقای بارگاس یوسا او را به یکی از بهترین نویسندگان آمریکای لاتین تبدیل کرده است. کتاب‌های "Aunt Julia and the Scriptwriter," "The Time of the Hero" , "Conversation in the Cathedral" فقط چند مورد از کارهای کلاسیک اوست. اما این ویژگی مشترک الزاما برای او رای نیاورد. بعد از تلاش پرزیدنت پرو و شکست او در برابر آلبرتو فوجیموری آقای بارگاس تصمیم گرفت تمام تمرکزش را صرف نوشتن کند‌. او اکنون سه ماه از سال را در پرو زندگی می‌کند و باقی سال را در اروپا به سر می‌برد.

آقای وارگاس می‌گوید: «نمی‌خواهم دیگر در سیاست رسمی شرکت کنم.» او راه موثری برای نشان‌دادن طبیعت مخرب دیکتاتوری پیدا کرده است در حالی که بر اهمیت آزادی فردی و آزادی تاکید می‌کند. او فقط خودکارش را برمی‌دارد. از جانب جین پل سارتر می‌گوید: «کلمات عمل می‌کنند.» «با نوشتن، یک نفر می‌تواند تاریخ را تغییر دهد.»

در طی مبارزه انتخاباتی نخست وزیر در سال 1990 آقای بارگاس یوسا به ضرورت وجود بازار اقتصادی، خصوصی‌سازی، تجارت آزاد و ورای همه این‌ها انتشار دارایی‌های خصوصی تاکید می‌کند. او در حقیقت مورد پذیرش قرار نگرفت. او می‌گوید: «بازار» یک جور توهین به مقدسات بود. من در آن انتخابات آسیب‌پذیر بودم. چون دروغ نگفتم. من دقیقا همان چیزی را گفتم که قرار بود انجام شود. این تقاضایی قانونی و اخلاقی بود و من فکر کردم غیر ممکن است که بتوان بدون داشتن اختیارات آزادی خواهی و تجدید سازمان رادیکال را انجان داد.

از جانب جین پل سارتر می‌گوید: «کلمات عمل می‌کنند.»، «با نوشتن، یک نفر می‌تواند تاریخ را تغییر دهد.»

الان بعد از 20 سال چشم انداز متفاوت است. آقای بارگاس یوسا توضیح می‌دهد که او با نخست وزیری آلن گارسیا به طور موازی با سیاست پیش می‌رود، زمانی که سوسیالیست‌ها کوشش می‌کنند بانک‌ها را ملی کنند. امروز او دوباره نامزد شده است در حالی که همان آلن گارسیا سابق اکنون در پرو مدافع کاپیتالیسم شده است! آقای بارگاس یوسا با خوشحال می‌خندد و می گوید: مسخره است نه؟

او امروز نسبت به آمریکای لاتین تقریبا خوش بین است: «‌من به اندازه دیگران بدبین نیستم که اعتقاد دارند آمریکای لاتین به دوره پاپیولیسم و چپ گرایی برگشته است.» این منطقه مشکلات خودش را دارد، مطمئنا یکی از مهمترین مشکلات به شکل نخست وزیر ونزوئلا-هوگو چاوز- از ناحیه کاراکاس می‌آید. اما با توجه به گفته‌های آقای بارگاس یوسا چیزی که شاید بیشتر قابل توجه است این باشد که هوگو چاوز چه کارهایی نتوانست انجام دهد.

ما مشکل بزرگی با چاوز داریم‌. او عوام‌فریب و سوسیالیست قرن 19 است. او یک نیروی بی‌ثبات‌کننده برای دموکراسی امریکای لاتین است، اما چیزی که تصور می‌کرد ساده است چندان ساده نبود. مقاومت‌های زیادی وجود داشته است.

یکی از اشتباهات بزرگ آقای چاوز امتناع او از تجدید مجوز رادیو تلوزیون ملی کاراکاس بود. دشمنی بین‌المللی زیاد بود. آقای وارگاس اشاره می‌کند که «برای من مهمترین چیز تظاهرات بزرگ در ونزوئلا بود. به ویژه بخش‌هایی که برای او بسیار ترحم برانگیز بود مثلا اینکه تظاهرات به دانشجویان در دانشگاه مرکزی ونزوئلا نیز کشیده شد و تنها محدود به دانشجویان دانشگاه‌های خصوصی نبود.»

این نقض آزادی بیان است که عنوان شود چرا در جاهایی مثل آمریکای لاتین خواندن یک رمان خوب چیزی بیش از یک حس خوب برای گذراندن یک بعد از ظهر باشد. من فکر می کنم در کشورهایی مثل آمریکای لاتین و یا به‌طور کلی کشورهای جهان سوم که مشکلات اساسی و پایه هنوز حل نشده‌است و جامعه به‌واسطه تعارضات موجود دچار آسیب‌های روانی عمیق است‌؛ رمان نه تنها نوعی سرگرمی است، بلکه جایگزینی است برای این‌گونه جوامع که عادت به دیدن حقایق و اطلاعات ندارند.

همه این‌ها به‌نظر درست می‌آیند، اما‌، آیا در یک دیکتاتوری ادبیات مانند چیزهای دیگر سانسور نمی‌شود؟ در کشورهای توسعه نیافته سانسور هنوز به ظرافتی نرسیده که به عنوان مثال در اسپانیا شاهد آن هستیم. آقای بارگاس توضیح می‌دهد که: «‌این به دلیل آن است که در کشورهای توسعه نیافته دیکتاتورها مانند بی‌سوادانی عمل می‌کنند که تصور می کنند ادبیات می تواند خطرناک باشد.»

مزاحم دیگری در کار فعلی آقای وارگاس وجود دارد که کمتر در مورد آن صحبت شده؛ -بدرفتاری با زنان- که از بی‌احترامی تا خشونت را در بر می‌گیرد.

به عنوان مثال به رمان اول آقای بارگاس اشاره می کنیم: The Time of the Hero که راجع به زندگی در یک مدرسه نظامی در لیما است؛ و در دهه 1960 توسط دیکتاتوری نظامی در ملاء‌عام سوزانده شد. اما نویسندگان معتبر شاید کتاب را تهدید سیاسی نیافتند که آن را آشکارا ممنوع کنند، در نهایت این آقای بارگاس بود که از مزایای سوزانده شدن کتاب در ملاء‌عام سود برد. آقای وارگاس در حالی‌که می‌خندد اضافه می کند: «این کتاب پرفروش‌ترین کتاب شد.»

مزاحم دیگری در کار فعلی آقای وارگاس وجود دارد که کمتر در مورد آن صحبت شده؛ -بدرفتاری با زنان- که از بی‌احترامی تا خشونت را در بر می‌گیرد. در کتاب The Feast of the Goat سوء‌استفاده‌ها هولناک‌اند. این رمان براساس زندگی رافائل تروجیلو، دیکتاتوری که از 1930 تا 1961 جمهوری دومینیکن را تهدید و ارعاب کرد نوشته شده است. آقای بارگاس یوسا در مورد سفرش به دومینیکن می‌گوید که در آن‌جا پای شنیدن داستان‌هایی نشست که در آن روستائیان دختران خودشان را به‌عنوان هدیه به دیکتاتور هوس باز می‌دادند. تروجیلو و پسرانش می‌توانستند از هر زنی از هر رده اجتماعی سوء‌استفاده کنند و از هر نوع مجازاتی مصون باشند. موقعیت در جمهوری دومینیکن که او از آن به عنوان «آزمایشگاه وحشت‌ها» یاد می‌کند، ممکن است افراط گونه به‌نظر بیاید اما به تمایل بزرگتری اشاره دارد: «‌زن تقریبا همیشه اولین قربانی یک دیکتاتوری است.»

آقای بارگاس یوسا در‌یافت که این پدیده تنها محدود به آمریکای لاتین نیست.‌ «من پس از حمله، به عراق رفتم‌‌، وقتی داستان‌هایی در مورد پسران صدام حسین شنیدم انگار که در جمهوری دومینیکن بودم و داستان پسران تروجیلو را می‌شنیدم. زنان از خیابان گرفته می‌شدند و به داخل اتوموبیل‌هایی برده می‌شدند و به سادگی مانند یک شی­ء با آن‌ها رفتار می‌شد. فجایع بسیار شبیه بود، حتی با وجو تفاوت فرهنگ‌ها و مذاهب.» او ادامه می‌دهد: «خشونت در رژیم‌های دیکتاتوری به یک‌شکل ظاهر می‌شود.»

آیا این به آن معنی است که آقای بارگاس از حمله به عراق پشتیبانی می‌کند؟

«من از ابتدا مخالف حمله بودم، اما بعد آن‌ها به عراق رفتند و شنیدند که زندگی‌های بسیاری در دست صدام حسین بوده است. به‌خاطر آنکه مخالفت‌های زیادی با جنگ وجود داشت‌، هم اکنون فراموش می‌کنیم که این یکی از دیکتاتوری‌های هیولا‌گونه بود که بشر تا‌کنون به چشم دیده است. تا حدی که با هیتلر و استالین قابل مقایسه است.» او ذهنیت خود را در مورد حمله تغییر داد: «عراق بدون صدام حسین بی‌شک از عراق با صدام حسین بهتر است.»

نفرت‌ آقای بارگاس یوسا از دیکتاتوری تا حدودی ریشه در تجربه شخصی او دارد، به‌ویژه وقتی در دهه 1950 در پرو در زمان دیکتاتوری مانوئل اودریا بزرگ می‌شد. «تمامی ‌رادیو و مطبوعات وجود داشت و دانشگاه استادان بسیاری را در تبعید و دانشجویان بسیاری در زندان داشت... این آن فضایی بود که در آن پسری از نسل من پا به بزرگسالی می‌گذاشت.»

این دوره پس زمینه‌ای برای کتاب Conversation in the Cathedral است که آقای بارگاس یوسا عنوان می‌کند که کتابی بود که آن را از دل آتش نجات دادم. در این رمان بی‌نظیر که در چهار جلد به چاپ رسیده، به ندرت در آن به طور مستقیم به دریا اشاره شده است و در عوض در روابط بین مردم معمولی پرو در سطوح مختلف اجتماعی تمرکز می‌کند. آقای بارگاس یوسا با نثری بی‌پیرایه شما را درست به قلب ملتی نا امید فرو می‌برد. «‌این رمانی است که می‌خواستم از طریق آن نشان دهم که در تمام آن سال‌ها چطور زندگی کردم و اینکه چطور یک دیکتاتوری خود را در برابر سانسور و زندگی سیاسی محدود نمی‌کرد.»

«دیکتاتوری سیستمی را ایجاد کرد که تمامی ارکان زندگی را آلوده به خود کرد.»

او ذهنیت خود را در مورد حمله تغییر داد: «عراق بدون صدام حسین بی‌شک از عراق با صدام حسین بهتر است.»

و در این‌جا قدرت کار آقای بارگاس یوسا نهفته است: او در می‌یابد که استبداد تلفات خود را در جاهایی می‌گیرد که ما حتی فکرش را هم نمی‌کردیم. همان‌طور که برای ارزش آزادی، به بهترین شکل در رمان The Feast of the‌Goat می‌نویسد: «باید خوب باشد. فنجان قهوه‌ات یا لیوان عرق نیشکرت باید خوشمزه‌تر باشد، بوی دود سیگارت، شنا کردنت در اقیانوس در یک روز گرم، فیلمی که روز شنبه می‌بینی، موزیک مرنگو که از رادیو پخش می‌شود، هرچیزی قطعا احساس لذت بیشتری در روح و جسم تو خواهد داشت اگر آن‌چیزی را که تروجیلو 31 سال پیش از دومینیکن برد را داشتی: «اراده آزاد» ما کم‌کم مصاحبه‌مان را جمع و جور کردیم. هر دو شراب قرمز نوشیدیم. اتاق کناری کتابخانه شخصی آقای بارگاس یوسا بود. من متوجه شدم که برخی فضاها در کتابخانه با چرم پوشیده شده. او توضیح می‌دهد که آن‌ها بیش از 18000 کتاب هستند. مجموعه کتاب‌های او مایه مباهات است نمایانگر اعتقاد او به قدرت کلمات است. یا آن‌طور که خودش می‌گوید: «فکر می‌کنم ادبیات اثر مهمی در ایجاد شهروندان منتقد، مستقل و آزاد داشته که نمی‌توان آن‌ها را اداره کرد.»

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692