نقدی بر كتاب «پرتره»، هرمزعلی پور ابراهيم عالی پور

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

هیچ واژه‌ای بی‌طرف به‌کار نمی‌رود. یا رفتاری چندگانه دارد و یا طی فرآیند دیالکتیکی به‌کار رفته است. واژه «پرتره» نمی‌تواند بی‌طرف به‌کار رفته باشد و حتی نمی‌توان به قطع آن‌را در تقسیم‌بندی‌‌ای جای داد. می‌دانیم «پرتره» خود به تنهایی یک واژه است و کارکردی معیین پیدا می‌کند اما وقتی می‌آید و مانند یک شیرازه به مجموعه‌ای از اشعار ساختار عینی و کلی می‌بخشد، وضع به کل تغییر می‌کند، برای رسیدن به مفهوم آن نیاز است به اشعار کتاب سری بزنیم (فراموش نشود که قطع بر یقین نخواهیم رسید، اما هیچ دالی بی‌مدلول ساخته نشده است) اسم این کتاب مانند اکثراً کتاب‌های «هرمز» تک‌کلمه‌ای است. اما همین کلمه در مجموع لایه‌های اجتماعی و جامعه‌شناسی پر می‌شود. همیشه معتقد بودم شاعرانی مثل حافظ کتاب‌شان را از هرکجایی که باز کنی همان‌جا ابتدای کتاب است و نیازی نیست که مخاطب از ابتدای کتاب شروع به خواندن کند که همین باعث نگاه عوام به واژه فال شده است. اما تنها حافظ نبود که اولی و برای همیشه بود. «هرمز» نشان داد که با انتزاعی بودن زبان و سمت و سوی ذهنی دادن به (حتی) جزئی‌ترین حالات انسان، اشیاء، اسطوره‌ها و نمادها... گفت که حافظ برای همیشه نبود. آن عرفان تضعیف شده، انزوایی که خاص هر هنرمند واقعی است را در خلق و خوی «هرمز» می‌توان دید. (زندگی شاعر جدا از شعر او نیست، و چون قصد سفسطه را نداریم از تعریف خاطرات می‌پرهیزیم) ما می‌دانیم که از نظر واژه‌شناسی متن (در اینجا شعر) یک بافت است. شاعر کتاب «پرتره» در بافت کاری خود از ضرب‌المثل‌های فولکلور زیست‌بومی خود استفاده‌هایی کرده است. اما نه به آن معنی که سعی در اقلیت‌سازی داشته باشد (کاری که بسیاری از هنرمندان ما به اشتباه انجام دادند. با فوکلور در متن سعی به رسیدن به آن ادبیات اقلیتی را داشتند که «کافکا» با زبان آلمانی کرد، کاری‌که سیاهان درحال حاضر با زبان انگلیسی می‌کنند، و فراموش کردند کار «کافکا»ی «چک»ی با پشتوانه‌ی غنی‌ای سعی در ایجاد اختلال در زبان آلمانی داشت و کـار این عزیزان ما به جایی برنخواهد خورد)

«با گیسوانی برای بریدن اگر نمی‌بینم/ که بر این تنهایی جایی برای ستمگری/ نمانده است دیگر یا که در نسبت/ ماه و آب‌های بزرگ و رویائی پلنگ» (پرتره، هرمز علی‌پور، نیماژ ۹۳، صفحه ۳۲)

در بختیاری رسم بوده که برای تنبیه یک دختر یا زن گیس‌های اورا می‌بریدند و یا اگر زنی نذر داشت گیس خودرا می‌برید و خدارا قسم می‌داد.

البته این استفاده‌های ایلیاتی در کارهای گذشته‌ی شاعر پرتره نیز مشهود است. استفاده از اسطوره‌های ایلیاتی، سمبل‌های ایلیاتی و... اما با این ذهنیت که شاعر به‌عنوان تعیین‌کننده انجام وظیفه می‌داد نه به‌گونه‌ای مجری‌‌‌وار که زیاد می‌بینیم کسانی در بافت کار خود از اسطوره و دیگر مؤلفه‌های ایلیاتی استفاده کردند که تنها از فرهنگ لغت آن ایل و یا به‌قولی جستجو کرده است. و شاعر تنها به رسالت خود عمل کرده که تمام مؤلفه‌های شعر خودرا زندگی کرده باشد. به همان‌گونه‌ای که «مایاکوفسکی» ادعا داشت تا قبل از آورد واژه‌ای در شعر سخت با آن خوابیده و زندگی کرده است.

«یک‌بار هم از دل خود سوال کنید/ یک‌دفعه هم از دلت بپرس/ به دلت نگاه بکن نه.»(صفحه ۱۴)

استفاده از روزمره‌ترین کنش‌ها با پوستی از تعاریف اجتماعی، که از فعل جمع در اصل به حرمت مخاطب به فرد می‌رسد. یعنی حتماً باید در فاصله‌ی ایجاد صمیمیت در گفتار و دیالوگ مسائل ظریفی رعایت شود. و جالب‌تر از این «هرمز» با مژه‌های خود می‌خندد و همین اورا به متعارف‌ساز نامتعارف‌ها شهرت بخشیده است که می‌گوید:

«می‌توانم در نگاهم به آن صدا یا نه یک‌صدا./ بر همه ‌همه‌چیز نام بگذارم/ یا که به همین لحظه بگیم مسئله‌ی چندم من است/ این، این به مژه‌هایی که زاویه می‌سازند/ و معمار خنده می‌شوند.» (صفحه ۱۵)

گریه خشک و خالی زیبا نیست. استدلال صاف و ساده هم، از این بهتر نیست که سارتر به حق گفته است: «موجب توهین می‌شود. اما استدلالی که سرپوشی بر گریه‌ای باشد مطلوب ماست. استدلال جنبه‌ی مستهجن گریه را از آن برمی‌دارد.» (ژان پل سارتر، ادبیات چیست، ابوالحسن نجفی. مصطفی رحیمی، نیلوفر ۱۳۸۸، صفحه ۹۹)

«احتیاج به فکر کردن دارم و درمان کوچکی/ از ادبیات سرفه‌های بی‌انصاف و/ بدقلقی‌ی خواب‌هایم که قدیمی است و/ کتیبه‌هایی که از کوتاهی زمان می‌گویند.» (صفحه ۲۳)

ما هم بغض می‌کنیم تاریخ را که گور رستم و حافظ و فروغ و خیلی‌ها دیگر است که الواح، اشک ما درمی‌آورند و به حسرت می‌نشاندمان.

تاریخی که مثل اسید همه را در خود حل و هضم کرده است «هرمز» از چه چیز این تاریخ اندوهگین است وقتی اسم خودرا کتیبه‌ای کرده است؟ اورا بی‌خواب می‌کند؟ نه تنها در این کار در اکثر کارهای این شاعر نگرانی دیده می‌شود که نسبت به جامعه و انسان دارد. «هرمز» نگران انسان است. انسانی که در زمان کوتاه زندگی خود جنایت را کنار نگذاشته است. انسانی که در زمان کوتاه زندگی خود جنایت را کنار نگذاشته است. و من این نگرانی را با ناتورالیسم «نصرت رحمان» و اگزیستانیالیسم «صادق هدایت» مقایسه نمی‌کنیم. این نگرانی حاصل عرفانی است که شاعر را به انزوای شعری کشانده است. و همان‌گونه که نقل کردیم از «سارتر»، هرمز فقط اشک نمی‌ریزد. او استدلال لازم را همیشه وقت در آستین مهیا دارد، تنها کافی است دندان روی جگر بگذاریم و تا آخر شعر را بخوانیم که می‌نویسد:

«آویختن من از مژه‌هایی انگار که/ صدای بال پرنده‌ای است که/ دیده نمی‌شود از بالای سرت/ پریده مثل برق.» (صفحه ۲۳)

به قول خود شاعر «انکار کن» انسان به مژه‌هایش آویخته است یا کنایه از سنگین بودن پلک کسانی است که حوصله‌ی نگاه کردن را ندارند و فقط صدایی را می‌شنوند که می‌آید و می‌رود. کبک‌هایی که سر در زیر برف انداخته و جهان را تاریک و خاموش می‌انگارند.

کلمات به خودی خود کلمه هستند و خنثی اما هرکدام به تنهایی و یا حتی گروهی اگر دست اهلش باشند وحشی و رام‌نشدنی می‌شوند. یک کلمه گاهی آنقدر خنثی و آرام خودرا نشان می‌دهد که در ذهن هر شاعر متوسطی و یا حتی شاعر بزرگی قرار می‌گیرد (شاعرانی که از کلمات به همان شکل گذشته کار می‌کشند) تنها جایشان از فعل به مفعول، از ابتدای جمله به انتهای جمله، از مفرد به جمع و... تغییر می‌کند. اما همان کلمه اگر در دست شاعری قرار بگیرد که جنون شعر دارد حتی اگر جمله و دستور زبان را از او بگیرند باز قادر است نقشی عجاب‌انگیز برای آنها دست و پا کند. و همین از ویژگی‌های «هرمز» است که هیچ‌گاه برای واژگان با مشکل مواجه نخواهد شد. حتی اگر شده واژه‌ای را خود خلق کند و همین از علت‌هایی است که شعر نوشتن را برای او (به‌قول خود او از شیر مادر) راحت کند، شعری که خیلی‌ها برای رسیدن به آن دست به هر حیله یا نیرنگی می‌زنند و مافیا تشکیل می‌دهند.

«داشتم جابه‌جا می‌کردم/ بین دوانگشت مزار مرا سیگار مرا» صفحه۳۵

«نام تو در قلث‌های من است/ نام تو در نگاه بی‌پایان یک شی/ تا آلمان هم/ وی کوچکی نه تصویری که/ تازه کال هم نیست» صفحه ۶۲

«هرمز» برای تخیل مخاطب احترام زیادی قائل است. تخیل اورا ضعیف فرض نمی‌کند و به همین علت است که گروهی در مواجه با تخیل او دچار مشکل می‌شوند. گروهی که دنبال رابطه‌های ملولی و عرضی یک اثر ساختار آن اثر را زیروروی می‌کند و نمی‌خواند قبول کنند هنر گاهی رابطه‌ای دیگر ایجاد می‌کند که باعث بُعد بخشیدن به اثر می‌شود. ایجاد حفره و عمق به زاویه‌ها و هندسه‌ای که آنها دنبال قواعد و قانون‌ها برای مثالشان رسم‌اش می‌کنند. شعر «هرمز» رابطه‌ی خطی دارد، رابطه‌ی طولی هم دارد اما به‌علتی که یک رابطه‌ی دیگر به این روابط اضافه کرده درکش برای مخاطب سخت‌تر است. بُعدی که یک تصویر چندوجهی را تداعی می‌کند. به‌طور کلی به اعتقاد «بورخس» در مفاهیم ذهنی دنبال رابطه‌ی عینی گشتن کاری عبث است.

اما چرا عده‌ای شعر هرمز را ساده و روان فرض می‌کنند؟

ساده‌لوحانه است اگر یک تصویر چندخطی و چندبعُدی را ساده و تک‌بعُدی خواند. یکی از علت‌های این امر تخیل تنبل کسی است که این‌را می‌گوید. مثل کسانی‌که شعر «سهراب» را ساده و صمیمی فرض می‌کنند. در صورتی‌که سهراب درعین تفکرات «بودایی» و دیگر مقوله‌های شخصی یک معترض است. اما معترضی که دست به شارلاتانیسم و زنده باد و مرده باد نزده است.

«به تماشا سوگند/ و به پرواز کبوتر از ذهن» و یا «چرا در قفس هیچکس که نیست» و الی آخر.

مخاطب فارسی زبان متاسفانه از تخیل فقط به‌عنوان تجسم‌گر استفاده می‌کند. در صورتی‌که اصلاً شعر «هرمز» ساده نیست. او دارد با پنبه سرمی‌برد: «کار تخیل شخص تماشاگر فقط تنظیم کردن نیست بلکه تشکیل دادن است. تخیل به بازی نمی‌پردازد؛ کارش این است که از ورای خطوطی که هنرمند رسم کرده است شی زیبارا دوباره بسازد. تخیل نیز به مانند دیگر اعمال ذهن نمی‌تواند از نفس خود متمتع شود. تخیل همیشه بیرون است، همیشه در اقدامی درگیر است. غائیت فقط درصورتی ممکن می‌بود که شی چنان نظم و نسق مرتبی داشت که درعین اینکه نمی‌توانستیم غایتی برای آن قایل شویم از ما می‌خواست که این‌را برایش فرض کنیم. (ژان پل سارتر، ادبیات چیست، ا. نوم.ر، نیلوفر ۱۳۸۸، صفحه ۱۱۶)

نام تازه‌ای برای روز خود ندارم/ آدمی که اسباب دیوانگی خودش را / فراهم می‌سازد خودش/ چرا در باران‌های تند/ این‌قدر پشت درهای بسته تاب می‌آورد آدم/ امروز اگر باز همانطور باشد/ که تا غروب منتظر باشم/ اگر باز همانطور باشد/ ادامه در خواب پرنده‌ای می‌پذیرد/ که مرده به دنیا بیاید» (صفحه ۱۷)

چرا معتقد هستم «هرمز» اعتراض هرمز از جنس «سهراب» است؟ و با آن صداقت و لطافت خود، گردن خیلی‌ها را می‌زند؟ وقتی سهراب اصرار دارد زیر باران باید رفت و خیلی از کارها را زیر باران باید کرد مطمئناً آنقدر ساده‌لوح نیستيم که فکر کنیم «سهراب» گفته که زیر باران برویم و از این‌دست شاعرانگی‌ها. برای سهراب باران استعاره‌ی محض است، همان‌گونه که «آب» استعاره است. استعاره به دقیق‌ترین معنای واژه، که بدون کم و کاست قواعد بازی را رعایت کرده است. «باران» برای «هرمز» نیز استعاره می‌شود، استعاره‌ای که با سهراب هم‌عقیده است اما به‌كلی هدف تغییر می‌کند. هرمز «باران» را استعاره می‌کند اما مثل سهراب فقط معترض نیست. او دلهره دارد. دلهره‌ای که مدنظر شاعری است با زیرلایه‌های عرفانی و خودرا در برابر انسان مسئول می‌داند و از روزمره‌گی خود در عذاب است. ما می‌دانیم بیشتر عمر شاعری هرمز در انزوا سپری شد و بودند که اورا به این انزوا وابسته و از جامعه دور خواندند. دیدیم در دهه‌ی هشتاد خیلی‌ها از انزوای هرمز قصد سوء‌استفاده داشتند. اما همان‌ها امروز کجایند؟ همان‌هایی که تعهد را در زنده‌باد و مرده‌باد می‌دیدند و فراموش کردند هنر یک مقوله‌ی فردی و یک هنرمند در وهله‌ی اول هنرمند است و به هنر فکر می‌کند چیزی‌که آن‌ها دنبالش بودند در زیرلایه‌های شعر هرمز است و برای یافتن آن نیاز بود که چیزی به اسم «غنا» را درک کنند.

کتاب «پرتره» هرمز ادامه‌ی منطقی هرمز دهه‌های ابتدای شاعری اوست. یعنی اینکه هرمز در ابتدای شاعری آن زبان و دنیای خاص و فردی را یافته بود. این به معنی هوش و ذکاوت کسی است که سعی کند در ابتدای کار هنری خود زیربار کسی نباشد. نقدی که به فروغ وارد است که ابتدای شاعری‌اش به گونه‌ای سعی در «توللی» شدن، «مشیری» شدن و خیلی‌های دیگر. اما در کتاب «تولدی دیگر» است که واقعاً تولد دیگر فروغ است و در هر دو کتاب آخر زبان شخصی و یک‌دست است. کتاب آخر ادامه و تکمیل کننده تولدي دیگر است و در هردو کتاب، زبان یک‌دست و عناصر زبان یکی است. اما هرمز در کتاب‌های اولی خود نیز این‌را فهمیده بود. هرمزی را که در «سپیدی جهان» می‌شناسیم در «پرتره» و دیگر کتاب‌های آخر او ادامه دارد. یادمان باشد از ادامه داشتن منظورمان زبان است و عناصر زبان، جنس اساطیر، سمبل‌ها، نمادها و از همه مهم‌تر نوع و شکل کنار هم قرارگرفتن این‌ها. ولی در جهان‌بینی هرمز ما تغییراتی می‌بینیم که حاکی از غنی شدن تئوری ذهنی اوست.

تعزل و نوعی عرفان که در کار او پررنگ‌تر شده است و درنهایت اشاره می‌کنم به دوستان شاعری که در مقاله‌ای از «هرمز»ایسم حرف زدند، که کاری ستودنی و به‌جا است و شاید آغازی باشد برای پرداختن به هرمز مخفی در شعرمعاصر و بررسی ونشان دادن چشم‌ها تیز او در آثار شاعران (چه جوان چه هم‌نسل‌های خود). به طور کلی اسم هرمز جای کار و بررسی بیشتری می‌طلبد.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692