نقدی بر رمان «ناتوردشت» نویسنده« جی.دی.سلینجر»؛«ایوب بهرام»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

حرفی از عمق کوچه پس­کوچه‌ها

واقعا می‌خوای قضیه‌ رو بشنوی، لابد اولين چیزی كه می‌خوای بدونی اینه که کجا به‌دنیا اومده‌م و بچگی...

هولدن کالفیلد راوی یا اول شخصیت رمان «ناتوردشت»، نوشته «جروم دیوید سلینجر» که در محافل ادبی به جی‌دی‌سلینجر معروف است؛ داستان بلندی که در فاصله سال‌های 1945-1946 به‌صورت دنباله‌دار در روزنامه و پس از چندی به‌صورت رمان در آمریکا و انگلستان منتشر شد.

در این رمان که سراسر کلمات محاوره و گویش‌های خیابانی است و شاید یکی از دلایل موفقیت او هم همین باشد- داستان‌تراشی‌های فراوانی در پس و پیش آن به‌چشم می‌خورد. از قبیل کشتن پایه‌گذار گروه‌ بیتلز و موسیقی راک جان لنون توسط مارک دیوید جبن که ادعا کرده بعد از خواندن این کتاب تحت‌تاثیر قرار گرفته والی آخر.

داستان از این قرار است که یک پسر شانزده ساله مریض تحت درمان که از یک خانواده نسبتا پولدار نیز هست، شروع می‌کند به روایت داستان.

از قرار هولدن این‌گونه روایت می‌کند که بعد از عوض کردن مدرسه‌های زیاد، پدر و مادر برخلاف میل باطنی اورا به مدرسه‌ی شبانه‌روزی پنسی که مدرسه نسبتا خوبی‌ست می‌فرستند ولی او در آنجا هم موفقیتی به‌دست نمی‌آورد و از شش درس فقط زبان را نمره قبولی می‌آورد.

او که از درس خواندن ناامید شده، نامه‌ای به پدر و مادر می‌نویسد که قصد دارد ترک تحصیل کرده و به خانه برگردد. از بد حادثه بعد از فرستادن نامه، با هم‌اتاقی خود استراد لیتر- دعوای سختی می‌کند و تصمیم می‌گیرد همان شب از مدرسه برود. اما چون نامه سه‌روز طول می‌کشد تا به خانه برسد این می‌شود که به هتل می‌رود. یعنی در همان شهری‌که خانه‌ی او است -نیویورک- به هتل می‌رود تا بعد از سه‌روز که نامه به‌دست پدر و مادر می‌رسد به خانه مراجعت کند. و تمام داستان در این سه‌روز اتفاق می‌افتد.

هولدن پسری است که افسردگی مفرط دارد و اين امر در واگویه‌های او سیلان می‌کند. از زمین و زمان شاکی‌ست. هرهری مذهب و بی‌شخصیت است و به هیچ‌چیز پایبند نیست. از هیچ‌چیز راضی نمی‌شود. خود او می‌گوید که از بعضی چیزها راضی و خشنود است ولی در طول روایت داستان نشان می‌دهد که همان‌ها هم اورا خشنود و راضی نمی‌کند.

البته هولدن کالفیلید نماد شخصيت شهرزده و مدرن قرن بیستمی است که آنقدر ظاهرسازی و دغل‌بازی دیده که دیگر به هیچ‌کس و به هیچ‌چیز اعتمادی ندارد. هولدن مولود جامعه‌ی مدرن امروزیست که کم‌کم امواج آن دارد به تمام سواحل کشورها می‌رسد ابتدا پیشرفته و بعد مابقی.

شخصیت داستان روایت می‌کند، گریه می‌کند، ناگهان در میان گریه هوس می‌کند ادای فلان بازیگر وسترن که تیر خورده در بیاورد ولی بعد از این کار خود عقش می‌گیرد و به خود ناسزا می‌گوید.

هولدن شخصیتی است بی‌شخصیت. شخصیتی تهی از نظر هنجارهای جامعه نه علمی. کسی‌که به ته خط رسیده. برعکس برداشت ضمنی خیلی بیشتر از چیزی‌که می‌گوید می‌فهمد.

شخصیت‌های ناتوردشت همه جزیره‌هایی هستند منفرد. همه به‌دنبال سرگرفتن کار خود هستند. همه به فکر نردبانی برای بالا رفتن هستند. حالا این نردبان می‌تواند هرکسی باشد. دوست، معلم، استاد، شاگرد و حتی خانواده.

در ناتوردشت بیشتر شخصیت‌ها دانش‌آموز و همه در حد سن و سال راوی داستان هستند. ناتوردشت روایتگر نسل دانش‌آموز دهه‌پنجاه آمریکاست.

     اینکه این‌ها دروغ، راست یا خوب است یا بد. زیاده‌روی و افراط است یا نه، این‌ها واقعیت‌های تلخی است که از پنجاه سال پیش در غرب دارد به‌صورت روزمره اتفاق می‌افتاده و حالا دامنه آنها به شرق هم گسترش پیدا کرده. اینها از عوارض مدرنیته است که این نوع تیپ‌ها را از این به بعد زیاد نظاره خواهیم کرد.

هولدن شخصیتی است بی‌شخصیت. شخصیتی تهی از نظر هنجارهای جامعه نه علمی. کسی‌که به ته خط رسیده. برعکس برداشت ضمنی خیلی بیشتر از چیزی‌که می‌گوید می‌فهمد. شاید بیشتر از اطراف و پیرامون خود می‌فهمد. بااینکه اظهار نادانی و کم‌فهمی می‌کند ولی در حقیقیت یک نوع تجاهل است. او در مورد همه‌چیز اطلاعات و فهم بالایی دارد. در مورد تاریخ، در مورد ادبیات، در مورد سینما، در مورد موسیقی و سبک‌ها و مکتب‌ها ولی چنان ماهرانه روایت می‌شود که خواننده خودرا از او داناتر احساس می‌کند.

البته این‌ها تصادفی نیست. می‌شود گفت یک نوع دادن اطلاعات درمورد سطح اگاهی است. شخصیت هولدن در سن شانزده‌سالگی به ته خط رسیده. خیلی بیشتر از سن خود می‌فهمد. نگاه دوباره مانند دوره کردن یک فیلم یا داستان دیده شده و خوانده شده است. این است که همه‌جا احساس بیزاری می‌کند.

هولدن کالفلیلد از همه فراری‌ست با هرکس و هر جمعی چفت و بست نمی‌شود. فساد گفتاری او بیداد می‌کند اما در مونولوگ‌ها یا واگویه‌ها. اما در جمع خیلی فرهیخته و اهل آداب نشان می‌دهد. بسیار شکننده و زودرنج است از شانس بد و اقبال ناسازگار به هرکسی رو می‌آورد توزرد و ناخلف از آب در می‌آید از استرادلیتر گرفته تا هم‌اتاقی‌اش و دوست‌های خانوادگی.

اما اگر خوب نگاه کنیم می‌بینیم این‌ها جزیی از زندگی روزمره است که تفکرات هولدن و امسال اورا مانند شخصیت بوف‌کور و کافکا زودرنج و دل‌زده از اطراف می‌کند.

فضای داستان بیشتر یا در غروب اتفاق می‌افتد یا شب و یا در محیط بسته. فضا فضای مه‌گرفته و تاریک. کمتر اپیزودی در روز اتفاق می‌افتد.

اما جالب این است که خاطره که تعریف می‌کند در روز است. بیشتر فضاهای خاطرات او در روز و طراوت شادابی اتفاق می‌افتد. حالا شاید کسی بگوید کل داستان به‌صورت خاطره گفته می‌شود ولی کلیت داستان آری اما دانای کل داستان سلینجر- هوشمندانه فضای شب و تاریکی و غروب را برای فضای غالب داستان انتخاب کرده و هرجا می‌خواهد از یک حسرت و اتفاق خوب روایت کند به فضای روز برمی‌گردد. یک نوع فضای فرانک اشتاینی غم‌آلود.

زبان داستان زبان محاوره است. آقای نجفی مترجم اثر، داستان را که این‌گونه روایت کرده، البته خیلی کلمات و ترکیبات ناب فارسی است و باید دید که آیا معادلی هم برای آنها در زبان انگلیسي هست یا...

ناتور دشت در حقیقت خود بر لبه پرتگاه ایستاده و شاید خیلی وقت است که به زیر افتاده ولی هنوز خودرا نگهبان دشتی می‌داند که جان اورا به لب رسانده.

زبان زبان محاوره صرف و کوچه بازاری است. تمام کلمات شکسته و خلاصه شده‌اند. لحن هم لحن کوچه‌بازاری است. باید دید اگر در ایران کسی با این زبان و لحن داستان بنویسد ناشری قبول می‌کند کتاب اورا چاپ کند. تازه اگر چاپ شد باید دید منتقدین ادبی چگونه بر نعش اثر او می‌تازند و اصلا اجازه‌ی عرض اندام به چنین اثری می‌دهند. حالا چه شده منتقدینی که کشته مرده زبان کلاسیک هستند این‌قدر با رویی باز و دلی گشاده از کنار آن می‌گذرند. شاید چون او سلینجر است و شاید چون این کتاب هفتاد سال پیش چاپ شده والی آخر.

ناتور دشت نامی است از خواب هولدن گرفته شده. او در خواب می‌بیند که نگهبان و ناتور دشتی است که بچه‌ها در آن بازی می‌کنند، در انتهای دشت پرتگاهی است و او مواظب است کسی از بچه‌ها به‌سمت پرتگاه نرود.

ناتور دشت در حقیقت خود بر لبه پرتگاه ایستاده و شاید خیلی وقت است که به زیر افتاده ولی هنوز خودرا نگهبان دشتی می‌داند که جان اورا به لب رسانده. دشت برای او زندانی است مخوف و شاید او در پی دشتی نمادین است. دشتی که هر دقیقه از چمنزاری به چمنزاری کوچ داده می‌شود.


نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692