احساس سردرگمی تمام وجودم را فرا گرفته ، در فضای تاریک خانه قدم زدم . پرده های بلند و ضخیم سرتاسری را با یک حرکت کنار زدم که بارش دانه های نقل مانند برف بر روی آشیانه ی پرندگان ، من را غافلگیر کرد . مثل سرنوشت که می تواند ما رو در ابهام قرار دهد و به یکباره در بُهت، در درونش ببلعد و نابود کند.