بعدازظهر پاییز خشکی بود، مرد با قدمهای مردد در مسیر پیادهروی پارک به سختی قدم بر میداشت و گاهی قبل از رسیدن، به برگهای خشک نارنجی و قهوهای مرده روی زمین مکث و کمی نگاه میکرد و برای شنیدن له شدن و خرد شدن برگ زیر پایش محکم روی آنها پا میکوبید و باز قدم میزد.