دربانی پیش روی قانون مینشیند. مردی از اطراف شهر که تمنا میکند وارد قانون شود به سوی دربان روی میآورد. اما دربان اظهار میکند که در حال حاضر نمیتواند ورود او را بپذیرد. مرد در این باره فکر میکند و سپس میپرسد که آیا بعدتر به او اجازه ورود داده خواهد شد.