از دور وقتی نگاهم به بازپرس افتاد یک لحظه خشکم زد. او کسی نبود جزآقای آزاد. رفتم نزدیک و سلام کردم. سرش را بلند کرد و گفت به به آقای نادر اسماعیلی شما کجا اینجا کجا !چی شده.؟ برگه های بازجویی را خوانده ام زودباشید زنگ بزنید سند بیاورند وگرنه کار سخت میشود و رفتن به ندامتگاه مرکزی برای خانمتان مناسب نیست