آخرین کوک دگمه مرواریدگونۀ پشت یقۀ پیراهن را با سوزن دستم به یک نخ طلایی دیگر گره زدم تا دگمه سفت و محکمتر شود. نخهای اضافی اطراف جادگمهها را با دقت و وسواس خاص خود بریدم و سپس قیچی، نخ و سوزن را کنار نهادم و وقتی خورشید این سوی سیاره زمین را با تابش مردهای از عمق ابرهای انبوه بهتدریج گرم میکرد خیالم بابت پیراهنی که هفتادودو ساعت بیوقفه روی دوخت آن وقت گذاشته بودم، راحت شد.