پشمالو گوسفند مزرعه کنار در چوبی طویله که آفتاب به آنجا میتابید نشسته بود و استراحت میکرد. گاو آمد و به او گفت:《برو اون طرف من میخوام اینجا بخوابم.》
پشمالو گوسفند مزرعه کنار در چوبی طویله که آفتاب به آنجا میتابید نشسته بود و استراحت میکرد. گاو آمد و به او گفت:《برو اون طرف من میخوام اینجا بخوابم.》