پدربزرگ، خرش را از همه ی ما بیشتر دوست داشت و این را به کرات ثابت کرده بود!
خانه باغی که پدربزرگ و مادربزرگ در آن زندگی می کردند، بسیار وسیع بود و علاوه بر درختان خرما وپرتقال فراوان، دارای طویله و مرغدانی هم بود، هر ساعت از شبانه روز که پا به باغ می گذاشتی، اصوات گوش نواز عرعر، بع بع، قدقد و…طنین انداز بود!