چیلوگر (غربتی)
بهرامعلی از مینی بوس پیاده شد و درست همان موقع رهگذری برایش جفت پا گرفت. تا بیاید تعادلش را حفظ کند، دیگری با انگشت اشاره به زیر بینیاش زد و گفت: ((چطوری هالو؟))
چیلوگر (غربتی)
بهرامعلی از مینی بوس پیاده شد و درست همان موقع رهگذری برایش جفت پا گرفت. تا بیاید تعادلش را حفظ کند، دیگری با انگشت اشاره به زیر بینیاش زد و گفت: ((چطوری هالو؟))