وقتی که آمد خانه مان، بویی مثل مرده شویخانه، اتاق را پر کرد. با خودم فکر کردم که این چه جور بویی است. با او سلام و احوالپرسی کردم و رفتم توی آشپز خانه. چای را که آوردم، بو همه جا منتشر شده بود، چیزی بین بوی یاس و کافور. موقع تعارف کردن چای به چهره اش دقیق شدم. بینی و پیشانی اش انگار توی هم فرو رفته بودند و چشم هابه حیله گری از آن زیر می درخشیدند. ته ریش خاکستری _ سفیدش زیر نور چراغ برق می زد.