كنار كلاس زبانمان منتظر سرويس بوديم تا به خانه برويم. سرم را به سمت اسمان گرفتم و از سرماي آن لحظه لرزيدم. سرماي هوا توي وجودم رفت. هليا کولهپشتیاش را جابهجا میکرد و انگار نگران بود. كمي مِنمِن كرد و گفت:
كنار كلاس زبانمان منتظر سرويس بوديم تا به خانه برويم. سرم را به سمت اسمان گرفتم و از سرماي آن لحظه لرزيدم. سرماي هوا توي وجودم رفت. هليا کولهپشتیاش را جابهجا میکرد و انگار نگران بود. كمي مِنمِن كرد و گفت: