وقتی نادر صبح زود رفت سر کار او بیدار بود . اما نخواست بلند شود . هم چنان چشمانش را روی هم گذاشت تا صدای بسته شدن در را شنید. قبل از ماه عسلشان گذاشته بودش توی کمد زیر کتاب ها. حالا روی تخت نشسته وبا خودش کلنجار می رفت .
وقتی نادر صبح زود رفت سر کار او بیدار بود . اما نخواست بلند شود . هم چنان چشمانش را روی هم گذاشت تا صدای بسته شدن در را شنید. قبل از ماه عسلشان گذاشته بودش توی کمد زیر کتاب ها. حالا روی تخت نشسته وبا خودش کلنجار می رفت .