ترانه «محمد حسن نجفي»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

سربازهای روی دستم رو من کشته دادم توی این بازی

باید تموم راه و برگردم پایان این بی­‌راهه بن­ بسته

من عمریه بازیچه‌ام اما تو شک نکن این آخرین دسته

هیچ اشتراکی نیست بین ما دنیامون از هم فاصله داره

تو با تمام نفرتت دور و من با تمام عشق وابسته

واسه تو هر کس غیر من خوبه هر کس به جز من مرد رویاته

من می­‌رم و تو دیر می‌­فهمی که این شروع بی‌کسی‌هاته

من می­‌رم و تو دیر می­‌فهمی که هرکسی به پات نمی­‌شینه

اونی که بعد از من کنارت هست از تو فقط یک جسم می­‌بینه

نابود کردی من رو با این‌که دنیام و یک جا ؛پای تو دادم

هنوز باورش برام سخته که توی دستات گیر افتادم

باید تموم راه و برگردم ابعاد این بی­راهه باریکه

تو کاری با احساس من کردی که زندگیم بی­‌وقفه تاریکه

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692