تا میای از خودت بگی واسم
سرفه راه صداتو میگیره
من از این سرفهها نمیترسم
ولی درد دل تو واگیره
تو هنرمند عرصهٔ جنگی
ولی هیچوقت نیومدی رو سن
نفسات حبس مونده تو سینت
مث زندونه٬ ماسک اکسیژن
همه میگن تموم شد اون روزا
عکسای آدماش توی موزه س
موزه این سینهٔ پر از زخمه
موزه این سرفههای هر روزه س
توو سرت انفجار امواجه
دلتم قطره قطره دریا شد
مث میدون مین دلت تنهاس
همه جا فکر جنگ خنثی شد
جنگ یعنی یه شب نفس بکشی
تو هوایی که پر شد از خردل
جنگ یعنی سرت پر از ترکش
جنگ یعنی تنت پر از تاول
جنگ دیگه تموم شده اما،
قهرمانش هنوز بیداره
همهٔ غصههای اون روزا
قصه گوش این صدای خشداره