تورو خواب دیدم، تورو یادمه
مث بغض لالاییِ مادرم
داره بوی عطرت بهم میرسه
توی خلوت کوپهی آخرم
تورو خواب دیدم، تورو یادمه
دلم کفتراتو بغل کرده بود
یه گوشه توی دفتر حاجتش
یه شاعر هواتو غزل کرده بود
دارم میرسم، میرسه گنبدت
مسیر حرم باز بارونیه
چرا حال اینجا یهجورِ دیگهست؟
چرا عشق کم نیست؟ ارزونیه؟
ضریح تو نزدیکه، راهش کمه
غریبیکه از راه دور اومده
نوشتن: «به خورشید هشتم سلام»
به پابوسی ماه دور اومده
...
مگه دست من میرسه دست تو؟
صف زائراتو ببین، پر شده
خود آسمونم نشسته زمین
نگا کن نگا کن زمین پر شده
میشینم همینجا نگات میکنم
کنار زنیکه شبیه منه
داره غرق تو میشه، حس میکنم
تورو توی اشکاش صدا میزنه
یه گوشه نگاهی رو بارون زده
میدونم میدونی دلش خونِ، نه؟
داره عاشقت میشه، نذرش تویی
آخه عاشقی اینجا آسونه، نه؟؟
یکی توی سجدهست چن ساعته
همه محرمِ صحن و سجادهان
مث کفترات توی هفت آسمون
به گلدستههای تو دل دادهان
یه بچه کنار غم مادرش
نشسته به دستای تو زل زده
چه معصومِ، انگاری از چشمهاش
به چشمای معصوم تو پل زده
...
چقد عاشقات پاک وخوبن آقا
میذاری منم خاک پاشون بشم؟
آخه عاشق عاشقاتم شدم
فدای امام رضا(ع)شون بشم
...
سفر... روز آخر... یه بغض غریب
نگات میکنم با نگاهِ ترم
داری دور میشی... دارم میرسم
توی خلوت کوپهی آخرم