شعری از «انجلا مورگان»/ ترجمه‌ی «صفورا شویکلو»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

با وجود جنگ

با وجود جنگ، با وجود مرگ،
با وجود تمام رنج‌هایی که بشر به آن تن درمی‌دهد،
چیزی درون من آواز می‌خواند و می‌خندد.
و من گویی باید با تمام جانم بستایم.
با وجود جنگ، با وجود نفرت،
یاس‌های بنفش در کنار دروازه شکوفه می‌دهند،
و لاله‌ها در راه‌باریکه‌ها می‌‌لغزند
با وجود جنگ، با وجود خشم،
گل پیچک  می‌گوید "رشادت!"
گل آفتاب‌گردان هم زمزمه می‌کند "شادی کردن!"
هنگامی که گل‌های بنفشه چشم‌هایشان را برای من بالا می‌گیرند.
تا فقط زندگی کردن پیشامدی  آسمانی باشد.
 
ابرها با دریا فریاد برمی‌آرند،
و تلأ لو ِ موج‌ها باز مرا فرامی‌خوانند
آن  عدمی راستین است اما چه چیز انصاف است،
که در همه‌جا و همه‌جا هست.
شادمانی  درمیان نومیدی  می‌زید.
با وجودِ آن‌که  تفنگ‌ها شاید بخروشند و توپ‌ها بغرند،
گل‌های سرخ زاییده می‌شوند و در باغ‌ها شکوفه می‌بارد.
روح  من شاید هنوز شعله‌اش روشن باشد
از همان چراقدانی که شکوفه‌های خشخاش می‌آیند.
از همان جایی که محراب صبحگاهی در سفیدی می‌سوزد.
زنبق‌ها گلدان‌های نقره‌ای‌شان را بالا می‌گیرند،
با وجود جنگ، با وجود ننگ.
 
و در گوش‌هایم نجوایی از جان است.
"از کابوس بیدار شو" نگاه کن و ببین
زندگی جاذبه‌ای خلسه‌آور است

هرچند در میان  جنگ و مرگ، نیستی و نابودی‌اش خوانند


Angela Morgan/ 1875-1957

 

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692