She Dwelt among the Untrodden Ways
BY WILLIAM WORDSWORTH
She dwelt among the untrodden ways
Beside the springs of Dove,
A Maid whom there were none to praise
And very few to love:
A violet by a mossy stone
Half hidden from the eye!
—Fair as a star, when only one
Is shining in the sky.
She lived unknown, and few could know
When Lucy ceased to be;
But she is in her grave, and, oh,
The difference to me!
-----------------------------------------------------------------
مکانی در دوردست، مکانی کم پر ز سکنه؛ اقامتگاهیست زین را زن
مکانی در دوردست، مکانی کم پر ز سکنه؛ اقامتگاهیست زین را زن
بهارهای رودخانه؛ خویشاوندانی زین اقامتگاه،
دیده به خود زن زین مردمان تحسین و تمجیدی؟!
دیده به خود زن زین مردمان مهر و محبتی؟!
میماند چون بنفشهای در جوار سنگی پر ز خزه
نیمی پنهان ز دیده!
زیبا، دلربا به مانند ستارهای در آسمان،
گویی آسمان را تنها ستارهایست تابان.
او را زندگانی بود پنهان ز دیدهها؛ بینام و بینشان
ناتوان جسم و دیدگانش ز حرکت؛ اندک مردمانی را آگاهیست زین مرگ؛
اما افسوس، اکنون او را آرامگاهیست همیشگی، جاودان
هم اینک روح مرا تأثیریست بس شگرف زین مرگ!