شعري از «جمال ثریا» مترجم «مجتبی نهانی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

شعري از «جمال ثریا» مترجم «مجتبی نهانی»

 

عشق

حالا تو می‌خواهی بروی. برو

چشم‌­هایت می­‌مانند یا نه؟ آنها هم می‌­روند.بروند

امّا می‌­دانی که من بی‌چشم­‌هایت نمی­‌توانم

خدا می­‌داند که امروز را خوب از خواب بیدار شدیم

بازشدن نخستین چشم­‌های‌مان پُر از عشق بود، موافقت محض

پرنده‌­ای روی انگشتانم نشسته بود، همچنان می­‌خواند

عشق بازی چنان آمده بود تا ابد بماند

بی‌پولی آن روزهای اول و دیروز­ها دیگر نبود

مثل این که هیچ وقت نبود

با این همه، قلبم همین­‌جا می‌­تپید

اینجا آبی بی­‌خانمان چشم‌­هایت، حرف زیبایش مردمان استانبول

همین جا پوست تن­ات پخش می شد وقتی دنیای حرف­‌ها را لمس می­کردی

آن چنان شفادهنده، آن چنان زندگی بخش بود دوست داشتن

که وقتی روی پل کاراکوی باران می‌­بارید

اگر می­‌گذاشتند آسمان خودش را به دو نیم پاره می­‌کرد

چون که دو نفر بودیم

با این همه، یک لیوان هم کافی بود تا موهایت را خیس کنی

تکه‌­ای نان و چند زیتون هم سیرمان می­‌کرد

تو را که یک بار می­‌بوسیدم دل بوسه‌­ی دوم تنگ می­‌شد

بار دوم که می­‌بوسیدم بوسه­‌ی سوم را هم چاره‌­ای نبود

جایی که صورت‌­ات تمام می‌­شد اندام­‌ات آغازگر بود

سینه‌هایت، سینه­‌هایت قهرمان بودند، بعد

بعد آن خوبی و خوشی

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692