شعری از «آیدا مجیدآبادی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

aidaa

ماه را از میان انگشتانم کشید
و زیر کفشهایش کشت

ترس، نام دیگر او بود
وقتی دستهایش را زیر بغل پنجره جمع می کرد
تا مبادا مرا
از سنگهای کوچه باز شناسد
بعضی ها اینگونه اند
بعضی ها با پنبه سر می برند
و خونت را می اندازند گردن سرنوشت
با جنازه ات در تن دیگری همخوابه می شوند
و وجدانشان را
با آیات مبارکه ی سیگار خاموش می کنند.

آیدا مجیدآبادی

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شعری از «آیدا مجیدآبادی»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692