حالا که داری می روی
بر دوش من، بگزار بار زندگی
تنها نرو لطفن
تنها نزار الان من دلتنگ
مشتی از این دیوانگی ها را، با خود ببر
در راه
کوه یا دشت
هر جا که در راه تو بود
سایه ای، حال و هوایی، یا دلی تنگ
بریز روی جاده ها،
مشتی از آن ساز
آن شکسته چنگ
شاید مگر روزی دوباره از سر شوق
بگیری راه برگشت