می شود که بی خیال شوی
از کوچه ای که ردِ پایش
هنوز مانده است...
و چراغی که از رفتنش
ندیدن غمش..
نقاب زده بود!
کوچه منتظر است
و من درخت شده ام
که شاید رهگذر شوی
من ایستاده ام...
با فانوسی که آویزان است
به شاخه های غم
به انتظارِ تو
مطهره غریب زاده
می شود که بی خیال شوی
از کوچه ای که ردِ پایش
هنوز مانده است...
و چراغی که از رفتنش
ندیدن غمش..
نقاب زده بود!
کوچه منتظر است
و من درخت شده ام
که شاید رهگذر شوی
من ایستاده ام...
با فانوسی که آویزان است
به شاخه های غم
به انتظارِ تو
مطهره غریب زاده