رِیل
درست روی نقطه اتصال
جایی که آکادئون های بی صدا باز و بسته میشوند
تو ایستادهای
زیر پایت قلب حرکت
بالا و پایین میشود
تالاپ تالاپ
تالاپ تالاپ
چراغها خاموش
چراغها روشن ...
ایست ...
در جایی که همه رفتنها بهم میرسند
من خودم را ایستاده پشت شیشه مییابم
و تو در سمت دیگر شیشه، دوباره روی نقطه اتصال
درون موسیقی مسکوت آکاردئون ایستادهای
آغاز دوباره تپش را زیر پای خود احساس میکنی
تالاپ تالاپ
تالاپ تالاپ
نگاهها حیران ...
مسیرها روشن ...
-------------------------------------------
رِیل 2
هنوز در پشت شیشهها
بیاختیار به دنبال تو میگردم ...
در میان آدمها که در لانهی مورچهها در هم میلولند
آکاردئونها بی آهنگ باز و بسته میشوند
صدای تپش زیر پای آدم را میلرزاند
و پلهها از سر و کول هم بالا میروند
من به انتهای لانه مورچه خیره شدهام
و نمیفهمم چطور هر نقطه اتصال با تو پیوند خورده است
و دل و رودهام به هم شالگردن میبافند ...
یک جا، کسی به دنبال اسب تیزپایش، از مرزی میگذرد
نگاه یک نفر به دنبال بتخانه تا هفتراهی دوّار میدود
و در آن سوی راهراه ها، همه رفتنها به آمدن بدل میشوند ...