شعر «درد در استخوانِ معشوقەام» شاعر «آکام کوثری»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

akam kosari

لای رانهایت بیدادِ کلماتِ خستە

روح شبها را بە اوج میرساند   تنهایی

درتاریخِ مچالەشده‌ی خانم فالگیر

منِ در تو

سطحی نرم تر از روزهای مردە دارد

 

خستەام از تن های شلاق خوردەی روحت

از  لایەهای پر تلاطم دستهایت

آرامش را در پیچش موهای طلایی ات

بودن را با خمیدگی آن همە آەە شکستە از درون

 حسِ سرشار از زنانگی ات

آن همە با هم بودن و

ساختن شکلی بە شکل نبودن

بە شکل زنی افتادە در پسِ حسهایش

کشیدە در امتداد روزها 

و هی کجای تنش را کی بیابد آن مرد عوضى را

 فریاد میزنم

/بزن فریاد را که‌ اینگونه‌ ماندن جرم نیست   لامصب/

 

زنی ایستادە میخواهد کجاهای بودنش را باز

باز کند بە ناکجای بستەی تنش و

من آهاى بیا من منم را فریاد بزند

بە دروازەی خیابانی خلوت

آهااى خیابانهای خلوتِ درهم بودن

یادم می آيد خوش قلب کە بودم

توى خیابان عاشقان، آن بالا بالاها

سرم گرم تکان تکان سینەهای زن لکاتەای 

روی مرد مومن شهر و هن هن کنان آن خانم را

بە مسخرە میگرفت عوضى

 

خانم هم در لابلای آن همە روز مردە

آنجايش را

بە شبهای خلوتِ خیابانِ درهم بودگی

نثار ميكرد کە لابد

 زمانی خودش پس کوچەهای آن خیابان را

هی بە دوش می کشیدە تا اینجای امروزش

 

/ بزن فریاد دیونه‌ زندگی را اینگونه‌ خواهم مرد /

 

 کل شب را دنبال  شیهەهای آتشين تو 

تکان های دزدکی سینەهایت را زیر آن چادر مخملی تنت

میفشردم بە دستهایم و نالەهای بی حَجابت را

برای دوست دختر پسر همسایەمان دهنی میکردم

کە لامصب بجای احوالِ دوست پسرش

خندەهای سکسی تو را برايم نقش بازی کند و

برای پسر بچەهای محلەمان

از بوی عرق آن آقاى مومن

از بالای تنت بە پایین

چیزها را در هم و باز بکنم

 

تو واین پاییز لعنتی تا ته خیابان عاشق، خانم همسايە و فرو رفتگی عضلاتِ ران ها را

چراحس گرما نمی بندید؟

کدامین خیابان بیهودە را می شود عاشق نامید

کە هر روزش در تحمل چَشمهای منتظر

در رگ هایم بە دوش می کشانم؟

کە تکرار نگاەهایت در خون مردگان بی کفن

میشود تمنای نفرین شدە

بر روی لبان زنی کە تمام بودنش را فاحشە بە سر برد

/فاحشه‌گی ام را به‌ کجای بودن بفریادانم در این گونه‌ مردن و

ماندن  پر از جرم؟/

 

 

دردهای بی صدایی کە تکرار میشوند در چشمانِ دختری نابالغ را

کجای مردانگی این شهر مومن بگذارم؟

آهااااى مومنهای شهری پر از صداهای بی پناە و

درد در استخوان معشوقەام!

انگار فریادهای پر از خشم را

سفرەی خالی مادرانِ تن فروشِ این خیابان عاشق

بە گوش پدرانِ برنگشتە از جنگ میرسانند و

من در آرزوی دیدن روزی

یا بمیرانند من را بر دوش این آرزوی سگی

کە مردهای مومن شهر را بمرگانند در تن/هایشان

کە بوی تعفن مردار

لیز میخورد از وجود مطهرشان

 

چون تنی زخمی،مایوس

از شهری خونین

 بر روی پیادەروهای ممنوعە ازحسِ دوستداشتن و دختران و مادران شتاب زدە

از من بیهودە تر کسی هست

بە یاد مردنِ خود آواز خفگی سر دهد؟

دوست میداشتم نالەهای زن تن فروش با مردان شهر را

آوازغروبی کنم در روزهای پایانی پاییز و

انگار گیسوان  بریدەی زنان شهر

در لابلای جنازەهای ممنوعە از پسرانشان

ساززدنِ آوای غم انگیز را

بە فنا دادند ومن از دور

فرم هایی ازاین ناکجا/آبادِ بودن در آزادی

را در خود به تصویر کشانده‌ام و

دنبالِ آخرین بار

دیدنِ چشمهای معشوقەام میگردم

کە دیگر مرا بە یاد نمی آورد

 

ای مادران مومنِ زیر تازیانەی جلادان منفور

هنگام اعتراف رسیدە است

راز دختران فرزانەتان را مدتهاست بە کول کشیدەام و

نفسهای شهوت زای مومنان را تُف کردەام بە صورت حاجیان مخلص

 حجاج صف کشیدە بە هم خوابگی زن هرزە شدەی همسایە و

بە یاد گلولەهای سرخ بر سینە پسرانتان 

عریان خواهم شد در شبی پر آشوب و

کَولیان زخم دیدەی روحم

چون تنی خونین

در رگ دختران این شهر

آوازِ غم انگیز عاشقان را

حیران پیروزی شماها میکنند. 

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692