شعری از «عبداله مقدم تبریزی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

zzzz

 شعر 1

دوباره یک شب برفی بهار برگردد !
خیال کن ورق روزگار برگردد !

پرنده ی تو که آواره گشته دور جهان
برای صید شدن در دیار برگردد

سرود شادی رفته از این زمین خدا
دوباره با دف و تار و سه تار برگردد

خیال کن که اگر چه محال بنمايد !؟
به ایستگاه رفته، قطار برگردد !

چه فرق می کند اصلا چه آید و چه رود ؟
نمی شود چو به کاشانه یار برگردد


شعر 2

به جان خانه ی ما موریانه افتاده ست
کسی نهان شده بر جان خانه افتاده ست

هنوز عکس تو در قاب روی دیوار است
ولی ز موی تو در عکس شانه افتاده ست

سرود سرد زمستان چه کرد با دلمان ؟
که از لب همه مردم ترانه افتاده ست !

کدام دست بدی چنگ زد به کوزه ی می ؟
که سرکه گشت و ز کام زمانه افتاده ست

دوباره در نظرم باغ سبز می بینم
گمان کنم که بر این خاک ، دانه افتاده ست

متولد 1362- آثار از مجموعه شعر ورق بزن مرا انتشارات فصل پنجم1396

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شعری از «عبداله مقدم تبریزی»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692