اُورفِه در کلوزآپ (1)/ ثریا داودی حموله

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

soraya

 الف لام میم

عشق تازه مرده ست

ماه آسمان را ترک می کند

جاده پر از دشنه می شود

 

 من میان حرف اضافه ی آ

از آفتاب به سایه آمدم

 به نام دیگر آفتاب گردان ها فکر کردم

افسانه ها ترک برداشتند

زمین سقوط کرد

و شکل هشتم عشق را بلعید

 

آن  چنان مُردم

که کاف خورشید باطل شد

مانند رودی که طغیانش را

در سرچشمه جاگذاشته باشد

دویدم  دویدم  دویدم

کز مرکز زمین دور شدم

دیدم کودکانی که در کودکی من مرده بودند

کفش های قرمز پوشانده اند

مادر بزرگ

عشق را در دستمالی خیس گره می زند

و صدای گریه از تقویم بلند است

دیدم موریانه ها سایه های مرا می خورند

و جای من در گور تو خالیست

سکانس آخر عشق

سه حرف بعد از قارقار کلاغ ها

خدایان تکثیر شدند

و اَورِِفه را تنها گذاشتند

شعر بی سایه ماند

و شاعر بی خنجر

ماه را خاموش کنید

دیگر نمی خواهم

 خواب عشق ببینم!

 

 

  • اورفه ایزد شعر و موسیقی، همسرش را از دست می دهد.  به آن دنیا می رود و خدای مرگ را شکست می دهد و او را باز می گرداند!

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شعر سپید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692