الف لام میم
عشق تازه مرده ست
ماه آسمان را ترک می کند
جاده پر از دشنه می شود
من میان حرف اضافه ی آ
از آفتاب به سایه آمدم
به نام دیگر آفتاب گردان ها فکر کردم
افسانه ها ترک برداشتند
زمین سقوط کرد
و شکل هشتم عشق را بلعید
آن چنان مُردم
که کاف خورشید باطل شد
مانند رودی که طغیانش را
در سرچشمه جاگذاشته باشد
دویدم دویدم دویدم
کز مرکز زمین دور شدم
دیدم کودکانی که در کودکی من مرده بودند
کفش های قرمز پوشانده اند
مادر بزرگ
عشق را در دستمالی خیس گره می زند
و صدای گریه از تقویم بلند است
دیدم موریانه ها سایه های مرا می خورند
و جای من در گور تو خالیست
سکانس آخر عشق
سه حرف بعد از قارقار کلاغ ها
خدایان تکثیر شدند
و اَورِِفه را تنها گذاشتند
شعر بی سایه ماند
و شاعر بی خنجر
ماه را خاموش کنید
دیگر نمی خواهم
خواب عشق ببینم!
- اورفه ایزد شعر و موسیقی، همسرش را از دست می دهد. به آن دنیا می رود و خدای مرگ را شکست می دهد و او را باز می گرداند!