شعر «سنگ، هابیل و خون» رضا هاشمی بنی

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

شعر «سنگ، هابیل و خون» رضا هاشمی بنی

 

سخن بگو

از فراز آخرین خانه های سوخته از جنگ از جهل

ویرانه های ندامت میان ماست

زندان

شکنجه

لازم نیست به گفتن

که عذاب در هر گوشه گوشه این خاک

جهنم است

روزی کشت می کردم

کشاورز

همسایه ام صبح به صبح میرفت سر کار

و دیگری

و دیگری

یکی نانوا

یکی بقال

صبح بودم و میدیدم زندگی را که هر روز طلوع می کرد

این ها همه رویا های مانده در بهشت

عکسی دیگر نمانده است که یادم بیاورد

لب گریه من همیشگی است حالا روی این صورتم

تعجبی نیست

که در حصار مترسک ها گیر افتاده ایم

عمامه

که آنها را میان این سرزمین سبز زنده کردیم

و ماییم که در برهوت لاهوت

همیشه به قصه آدم گوش دادیم

سنگ

هابیل

و خون

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692