امشب دلم برایت تنگ میشود
امشب هوای دلم سرد میشود
زمستان آرام از راه می رسد
باز به شیشه عمرم سنگ میزند
برف روی کاج ها می نشیند
قلمی سفید روی سایه ها می زند
همچو کودکی در انتظار تو هستم
همچو بیماری که به دیوار چنگ میزند
هر که در این شهر گمشده ای دارد
به هزار شماره باید که زنگ بزند
گمشده من که در بهشت خداست
کاشکی به دلم یک شب سری بزند
تقدیم به روح بلند مادرم