چشمم که گرم میشود از خواب میپرم
امشب نشسته خاطرههای تو در سَرم
تو آینه در دست مرا زنده میکنی
من صورتِ بَلازدهای زرد و لاغرم
تو رقصِ اولین شبِ آرامش منی
من یک نُتِ رها شده بر سیمِ آخرم
آتش به جان به داغیِ آتشفشان منم
چشمت اگر چه هیچ نمیکرد باورم
حالا چرا به خانۀ ارواح آمدی؟
بگذار از میانۀ کابوس بگذرم
دارم به سرنوشتِ خودم فکر میکنم
داری تلاش میکنی از خواب بپرم