داستان «تو جیبامون چی داریم؟» نویسنده «اتگار کرت» ترجمه «علیرضا رمضان زاده»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

alireza ramezannejadفندک، قرص ضدسرفه، تمبر پستی، سیگاری که یکم خم شده، خلال دندون، دستمال جیبی، خودکار، دو‌‌‌‌ تا سکه پنج سنتی. اینها فقط یک بخش کوچک از چیزهایی ست که در جیبم دارم. با این اوصاف به نظرتان عجیب است اگرجیب هایم باد کرده باشند؟ بیشتر مردم به این موضوع اشاره می‌کنند و می‌گویند:

_چه آشغالی تو جیبت داری؟

 بیشتر وقت ها من جواب نمی‌دهم، فقط لبخند می‌زنم. بعضی وقت ها حتی یک خنده ی کوتاه و مودبانه سر می­دهم، انگار که یکی برایم جوک تعریف کرده باشد. اگر اصرار کردند و دوباره پرسیدند، احتمالا همه ی چیزهایی را که دارم نشان­شان می‌دهم. حتی شاید توضیح بدهم چرا باید همه­ی آن چیزها همیشه دنبالم باشند. ولی هیچ موقع اصرار نمی‌کنند. می‌گویند:

_ اینا آشغالن

 بعد یک لبخند، یک خنده ی کوتاه، یک سکوت مزخرف، و بعدش هم صحبت درباره­ی موضوع بعد.

حقیقت این است که تمام چیزهای توی جیبم به دقت انتخاب شده تا همیشه آماده باشم. همه‌ چیز توی جیبم هست تا درلحظه­ی سرنوشت­ساز­ به یک کاری بیاید. بگذارید دقیق­تر بگویم. همه‌چیز توی جیبم هست تا اینطوری نباشد که  در لحظه­ی سرنوشت­ساز به هیچ کاری نیاید. آخر مگر یک خلال دندان چوبی یا یک تمبر پستی به چه کاری می آید؟ اما به فرض مثال اگر یک دختر زیبا –اصلا می‌دانید چیست؟ زیبا هم نه، فقط دوست داشتنی، یک دختر با قیافه ی معمولی و یک لبخند جادویی- از شما تمبر بخواهد، یا حتی ازشما نخواهد؛ فقط در یک شب بارانی در خیابان با یک پاکت نامه بدون تمبر در دستهایش، نزدیک یک صندوق پست قرمزرنگ ایستاده و می­خواهد بداند که برحسب اتفاق شما می‌دانید آن موقع کجا یک دفتر پستی باز پیدا می شود؟ و بعد یک سرفه ی کوچک می کند چون سردش است، و ناامید هم هست چراکه ته قلبش می‌داند که آن موقع شب هیچ دفتر پستی در آن منطقه باز نیست؛ در آن لحظه، آن لحظه­ی سرنوشت­­ساز، آن دختر هیچ وقت نمی‌گوید:

_ این آشغالا چیه تو جیبت؟

 بلکه خیلی هم بابت تمبر تشکر می‌کند. حتی شاید تشکر هم نکند، یکی از آن لبخندهای جادوییش بزند، یک لبخند جادویی برای یک تمبرپستی. من که حاضرم هر زمانی چنین معامله ای بکنم، حتی اگر قیمت تمبر بالا برود ولبخند ارزان شود.

بعد از لبخند، تشکر می‌کند و دوباره به خاطر سرما و به خاطر اینکه کمی خجالت می کشد، سرفه می‌کند. آن موقع یک قرص ضدسرفه به او تعارف می­کنم. بعد او می‌پرسد:

_دیگه چیا تو جیبت داری؟

 البته با مهربانی، بدون لفظ آشغال و بدون بداخلاقی. و آن موقع من بلافاصله جواب می‌دهم:

_هرچی تو لازم داری عزیزم. هرچی که واسه همیشه لازم داری.

خوب، حالا شما می دانید داستان چیست. اینها چیزهایی هستند که من درجیبم دارم. یک شانس تا همه چیز را خراب نکنم. نه حتی یه شانس بزرگ یا محتمل، یک شانس کوچک. خودم این را میدانم، احمق که نیستم. بیایید بگویم یک شانس کوچک که وقتی خوشبختی در خانه ام را زد، بتوانم به آن  جواب مثبت بدهم، نه اینکه بگویم:

 _معذرت میخوام، من سیگار/خلال دندون/سکه واسه ماشین نوشابه ندارم.

 این چیزی ست  که در جیبم دارم، تمام و کمال،یک شانس کوچک برای بله گفتن به خوشبختی وسرزنش نکردن خودم.

شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک    
telegram.me/chookasosiation
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
دانلود فصلنامه پژوهشی شعر چوک
www.chouk.ir/downlod-faslnameh.html 
دانلود ماهنامه‌هاي ادبيات داستاني چوك و فصلنامه شعر چوک
www.chouk.ir/download-mahnameh.html
دانلود نمایش رادیویی داستان چوک
www.chouk.ir/ava-va-nama.html 
سایت آموزشی داستان نویسی و ویراستاری خانه داستان چوک
www.khanehdastan.ir 
فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه كانون فرهنگي چوك
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان 
www.chouk.ir/honarmandan.html 
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
instagram.com/kanonefarhangiechook
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

داستان «تو جیبامون چی داریم؟» نویسنده «اتگار کرت» ترجمه «علیرضا رمضان زاده»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692