داستان«یک احساس» رضا هاشمي

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

- آمده‌ام اینجا حالا هم باید بنشینم به این دختر نگاه کنم، نه می‌توانم بروم نه می‌توانم بایستم. کاش اصلاً دنیا نیامده بودم. درسم را چه‌کار کنم باید بروم طرفش، بالاخره یک‌چیزی می‌گوید ولی چرا هرچی نگاهش می‌کنم اصلاً حتی رویش را هم به‌طرفم بر نمی‌گرداند. حتماً از من خوشش نمی‌آید آخر کی از یه دهاتی که پول ندارد حتی یک دست لباس برای خودش بگیرد خوشش میاد. بروم طرفش چه کار. خودم که می‌دانم چی گفتنی هست. نه قیدش را بزن مجید بی‌فایده است. نه نه نمی‌توانم بیشتر از این نمی‌توانم. زندگی‌ام به‌هم ریخته است، اصلاً باید مسلمان جماعت را تو این‌جور جاها راه ندهند. دانشگاه دانشگاه دانشگاه. امان. چه‌کار کنم خدا چه‌کار کنم عاشق شدم آره حتماً عاشق شدم. فکر نمی‌کردم یک‌روز به اینجا برسم ولی به‌قول بچه‌های اتاق عاشقی به آدم‌هایی مثل من نیامده. با این‌همه باید بروم جلو، دیگر خسته شده‌ام دارم دیوانه می‌شوم. حداقل رفتم طرفش باز شاید یک‌طرفه بشوم.

: برای چه پسره این‌طور نگاهم می‌کند پسره بدبخت. چندماهی است که همین‌طور خیره می‌شود، یکی بهش می‌خواهد بگوید برو. برو یکی مثل خودت پیدا کن پسره دهاتی ولی خیلی مظلوم هست اگر آمد طرفم...

: سمانه تو چی فکری. پسره را نگاش کن داره چطور نگات می‌کنه. بدجور چشماش دنبالته. فک کنم می‌خواد بیاد طرفت. آره داره میاید داره میاد.

- نخند بیشعور. من‌که بهش محل نمی‌دم پسره دهاتی. حتی عرضه جلو اومدن هم نداره می‌گم نخند. نخند.

- دختره خنگ فکر می‌کند شاهزاده‌ای چیزی هست. کمتر پسری مثل این پیدا می‌شود. کاش من جایش بودم نگاه کن نگاه کن ببین چطور باهاش رفتار می‌کند. دختره الاغ. شاید لباس و وضعش خوب نباشد اما عجب پسری است. چقدر هم چهره خوبی دارد. کاش می‌توانستم بروم طرفش، اگر پسر بودم یا اگر دخترها هم اجازه این کار را داشتند حتماً می‌رفتم. هر کار می‌کنم هرچی جلویش می‌روم اصلاً فایده ندارد. کاش جای این دختره بودم. کاش کمی زیباتر بودم. باید به شکلی بهش برسانم یا نشان دهم که دوستش دارم. اَه چی می‌شد من و او با هم می‌نشستیم و صحبت می‌کردیم.

: احمق چرا باهاش این‌طور رفتار می‌کنی. می‌دونی چندنفر فقط دنبال همین پسره دهاتی‌اند که تو می‌گی.

: می‌دونم ولی من ازش خوشم نمیاد.

: خاک تو سرت.

: زهره چرا این‌طور صحبت می‌کنی؟

: آخه احمق این‌طور پسر خوش تیپ و زرنگی کم پیدا می‌شه. حالا یک‌کم لباسای خوب و مدروز نداره. کاش جای تو بودم.

- دختره احمق خودش عاشق این پسره فکر می‌کند من‌هم باید عاشقش باشم ولی ولی اُه داره میاد داره میاد چه‌کار کنم چه‌کار کنم باید به یک شکلی خودم را بهش نزدیک کنم وای خدای من نگاهش کن چی می‌شد به‌جای این پسر دهاتی او می‌آمد طرفم ولی من کجا و او کجا. دو روز دیگر دکترایش را می‌گیرد و من باید تنها...

: سلام آقای دکتر.

: سلام بفرما.

: آقای دکتر من در حل یکی از تمرین‌ها مشکل دارم می‌تونید کمکم کنید؟

: نه عزیزم این مسئله حل و توضیحش خیلی وقت می‌گیرد. شرمنده من وقت کافی ندارم ولی اگر بخوایید می‌تونم از همکلاسی‌هاتون کسی را معرفی کنم که در حل این مسائل واردن آقای مجید محسنی.

: خودتون نمی‌تونید؟

: متاسفم.

: ممنون.

: خواهش می‌کنم موفق باشید.

- دختره احمق فکر می‌کند کی هست و فکر می‌کند. من یک احمقم و نمی‌دانم چه قصدی دارد. بعد یک‌عمر زحمت که به اینجا رسیدم بیام و با این‌طور دختر قرتی ازدواج کنم دختره مسخره. فکر کرده من مثل این پسرای دهاتی تازه دختر دیده‌ام که یک دل نه صد دل عاشقش بشوم دختره بیکار عشوه‌گر.

: سلام بر خانم نیابتی.

: سلام آقای دکتر.

: خانم نیابتی کجا تشریف می‌برید برسونمتون؟

: نه خیلی ممنون ماشینم یک‌کم جلوتره خیلی ممنون.

- پیر پسر پر رو حالا دکترا می‌خواند فکر می‌کند دیگر کسی مثل او وجود ندارد با آن ریخت بی‌ریختش انگار سوخته. معلومه فکر کرده با آن دک و پوزش من حتماً بهش جواب می‌دهم آدم احمق. ولش کن پروین هرچی بهش فکر کنی الکی اعصاب خودت را خرد می‌کنی. عجله نکن شاید بیاد ولی زیاد که نمی‌شود تو ماشین نشست زشت می‌شود نه صبر کن الان میاد. ولی نه بی‌فایده است. نیم‌ساعت اینجام ولی هنوز پیداش نشده. کاش می آمد می‌دیدمش و می‌رفتم و شاید باهاش صحبتی می‌کردم ...

: ...

: ...

- ...

 

دیدگاه‌ها   

#3 عباس عابد ساوجی 1392-12-16 22:33
سلام
همۀ اتفاقات انگار در افکار افراد حادث می شود .
جالب بود.میان ماه من تا ماه گردون / تفاوت از زمین تا آسمان است.

آنکه دوستت دارد
وآنکه دوستش داری
هردو خفته
روزگار غریبی داری
میان دو خفته.
#2 رضا 1392-12-16 01:41
جالب بود
#1 لطف اله 1392-12-15 12:30
زیبا بود و خواندنی ممنون از به اشتراک گذاشتن این داستان

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692