1- همهچیز از یك چاله شروع شد (یا میشود)
2- چالهها نمیتوانند اهمیتی داشته باشند (یا دارند و ما نمیدانیم)
3- آیا لاستیك ماشینها مقصرند كه جگر آسفالتها را بیرون میکشند؟
4- فكر و ذكرم شده است چاله.
5- توی اداره همه از چالهای كه وسط خیابان درآمده است حرف میزنند.
6- دخترم جدول حل میکند میپرسد. پدر پیشدرآمد چاه است و من میگویم: چاله.
7- چاله وسط خیابان هر روز گودتر میشود.
8- غزل پشت غزل میخواند، مجری تلویزیون.
9- روزنامهها صفحات حوادثشان را بیشتر کردهاند.
10- هر روز به چاله كه میرسم، ناخودآگاه تیك عصبی میزنم.
11- دور چاله را حصاری کشیدهاند و تابلوی بزرگی جلوی آن گذاشته و رویش نوشتهاند «مواظب باشید».
12- سرویس بچهمدرسهایها افتاده است توی چاله (تا این ساعت هیچ خبری از آنها به دست نیامده است)
13- به نظر میرسد خواب دیدهام و در خواب همهچیز امكان وقوع دارد. (بدینوسیله خبر بالا تكذیب میشود)
14- چاله بازهم گودتر شده است و پهنتر.
15- چاله صدایم میکند، میروم كنارش میایستم. نهیب میزند: تا كار دستت ندادم برو گم شو.
16- همسرم میگوید: چالههای زندگیات را پر كن، پر كردن چالههای خیابان مسئول دارد.
17- حرفهایم را گوش نمیدهند. مسخرهام میکنند، میگویند: دیدت به مسائل غیرواقعی شده و باید باور كنی كه دنیای ما دنیای کاملاً واقعی است.
18- حتی روز جمعه هم به دیدن چاله میروم، از آن دور مرا كه میبیند هر و هر و كر و كر میکند.
19- سرتیتر خبر روز این است: دیوانهخانهها اشباع شدهاند و بیماران روانی باید كنار خیابان بخوابند.
20- شاهدان به عینه دیدهاند چند نفر چماق به دست به تابلوی «مواظب باشید» هجوم برده و آن را دو تكه كرده و سنگهای درشتی هم توی چاله انداختهاند.
21- سر زبانها افتاده كه چاله وسط خیابان عنقریب مثل چاه ویل خواهد شد، دراز و بیانتها
22- روانكاو با نومیدی میگوید: نمونه نادری ست. صعبالعلاج است، تمام سلولهای خاكستری مغزش را چالهها محاصره کردهاند.
23- با خودم حرف میزنم. سرم گیج میرود، بلندیها را چاله میبینم، فكر میکنم چالهها دارند همهچیزمان را میبلعند.
80- رمان كوتاهی نوشتهام به نام چاله و هفتادوچند هزار بار پشتهم نوشتهام چاله، چاله...
42- برشت میگوید: آنكه نمیداند نادان است، اما آنکه میداند و كتمان میکند تبهكار.
63- مدتهاست كه لالمانی گرفتهام. حرف نمیزنم. نیازی هم به این كار نمیبینم. چالهها آنقدر گود شدهاند كه وجودشان را همه احساس میکنند.
35- سمینار پشت سمینار و جلسه پشت جلسه، حتی كارشناسان هم به تكاپو افتادهاند.
36- گذشته گذشته، حال در گذشته سیر میکند، آینده كه نیامده زمان چه معنایی دارد؟ شب و روز برایم یكی شده است.
29- ته چاهی نشستهام و به حفرهای كوچك كه از آن بالا نور ضعیفی را میتاباند، چشم دوختهام.
100- حالا خوابگردی شدهام كه نمیدانم اول چاله بوده بعد چاه شده است یا اساساً ما دیوانهها فكر میکنیم، هر سوراخی در دراز مدت تبدیل به چاه خواهد شد!
هفتاد و ...- نمیدانم چه شمارهای را بگویم، فیالواقع به نظر میرسد شمارهها تمامی ندارند.■
دیدگاهها
موفق باشيد
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا