نگاهی به رمان «چند روزی با ارغوان» نویسنده «لیدا حاجی اسماعیلی»؛ «گیتا بختیاری»/ اختصاصی چوک

چاپ تاریخ انتشار:

نگاهی به رمان «چند روزی با ارغوان» نویسنده «لیدا حاجی اسماعیلی»؛ «گیتا بختیاری»

«باوری» ممکن یا ...

شناسنامه کتاب: رمان چند روزی با ارغوان، نشر ورجاوند، سال انتشار 95، قیمت 25000 تومان. «شاید یکی از عواملی که باعث شده بود میان آن همه دختر، ارغوان تنها فرد جذاب در چشم امیر باشد، نحوه صحبت کردن ارغوان بود. او تنها کسی بود که در اغلب کلاس‌ها به نکته‌هایی طبیعی و بسیار واضح اشاره می‌کرد که به طور ناگهانی جو را کاملاً عوض می‌کردند»

داستان با اسم دختری برگرفته از گلی سرخ رنگ به نام «ارغوان» شروع و شخصیتش با دلایل «دلدادگی» پسری به نام «امیر» در ذهن خواننده شکل می‌گیرد تا تنه داستان آغاز و گره‌های داستانی با حوادث‌های پی‌درپی ایجاد شود تا با اوج و فرودی «خوش» به انتهایش برسد، یعنی رمانی «مخاطب‌پسند» با سبک عشقی، اجتماعی و عرفانی.

امیر همین طور که در ماشین را برای ارغوان باز می‌کرد پرسید «اولین جا کجاست؟»

«بهشت»

امیر با تعجب پرسید «کجا؟»

«بهشت! طرف دربند، مادرم اونجا کار می‌کنه، منم همین‌طور، درحقیقت اونجا خونهٔ قدیمی پدر و مادرمه. وقتی مادربزرگم فوت کرد، یعنی زمانی که من حدوداً دو سه ساله بودم، پدربزرگم به این فکر میفته که خونه به اون بزرگی به درد یه نفر نمی‌خوره و به قول خودش، بهترین انتخابش رو می‌کنه. خونه رو با کمک تنها پسر ودخترش که مادرمن باشه برای تبدیل شدن به بهزیستی آماده می‌کنه. پدربزرگم قبل از این که اونجا رو تبدیل به بهزیستی کنه یه کارای دیگه برای کمک به مردم می‌کرده، اینا رو مادرم تعریف کرده، بهرحال بعد از شهید شدن داییم در جنگ که پزشک بوده پدربزرگم جدی‌تر خودش رو وقف عشق به بچه‌های بی‌سرپرست می‌کنه مادرم هم که عاشق پدرش بوده کار اصلیش رو رها و شروع به همکاری با پدرش می‌کنه ... خلاصه این تب عشق دامن من و پدرم رو هم به مرور گرفت حالا من و پدرم و پدربزرگم و مادرم و چند تا از بچه‌های بزرگ شده همون بهزیستی

همیشه مثل شکارچیا دنبال سیر کردن شکم این سی عضو فعلی خانواده‌ایم برای همین بود که بهت گفتم من همیشه دنبال دوستای جدید می‌گردم...»

داستان اگرچه متعلق به «ارغوان» و حول حوادث زندگی اوست اما خواننده چند روز با «امیر» که گره به زندگی معشوقش خورده است همراه می‌شود زیرا او باید ثابت کند از گذشته خود فاصله گرفته و توانایی دریافت پرتوهایی از حقیقت را دارد که از روزنه‌هایی کوچکی‌ست که بر دیوار زندگی روزمره‌اش تابیده است (دو آدمی در درونش با هم کلنجار می‌روند، یکی آنی که شیفته لاابالی و بی قیدوبندی... و دیگری آن که می‌کوشد تا آنجا که می‌تواند حقیقت را بشکافد و بکاود.)

نویسنده با این نگرش که در زندگی زمینی هیچگاه تنها نخواهیم ماند، «امیر» را با پیر فرزانه‌ای که کسی نیست جز پدر بزرگ ارغوان آقای بهاری همراه می‌کند (کسی که از نیروی فکر و ذهن خود به درستی بهره جسته). هدایتگری که علاوه بر شناخت اسرار و نیروهای خود می‌کوشد با راهنمایی و آموزش‌های درست به دیگران، خاکستر کنجکاوی شعله‌ور شده را به آتش حقیقت‌جویی، بردباری و نیک‌خواهی تبدیل نماید آن هم در مکانی به نام «بهشت» که هر آدمی با هر گذشته و توان جسمی اجازه ورود به آن را دارد. بهشتی که برای پذیرش انسانها هیچ حساب و کتابی نخواهد داشت تا به دور از هر «قضاوت» و «رصد شدن» آدمی خود را بشکافد و متولد شود. از این منظر داستان متعلق به هیچ زن یا مرد قهرمانی نخواهد بود.

اگرچه نگارنده تلاش دارد با «اضطراب شناور» در حوادث زندگی ارغوان و امیر، خواننده را به حس و حال «امیر» نزدیک کند، آنهم دلداده‌ای که بی‌تاب و ناراضی از وضع موجود تمام توان خود را برای دست‌یابی به وضع مطلوب به کار گرفته است، اما «اضطرابی» نگران کننده به خواننده انتقال داده نمی‌شود.

بی تردید بر رمان «چند روزی با ارغوان» می‌توان نقدهای بسیاری نوشت؛ زیرا قصه «ترس‌ها و آرزوها»، «جدایی و پیوستن»، «دست گذاشتن بر احساسات و رویاها» و...، و در نهایت «تفکر» است زیرا تنها خود آدمی‌ست که باید گنج‌های درونیش را پیدا و در صدد شناخت آن برآید تا بتواند در کوران زندگی از خود و سایرین در برابر ناملایمات و انرژیهای منفی حفاظت نماید.

-امیر که نمی‌توانست نگرانی‌اش را کنترل کند گفت:"لطفاً آگه چیزی هست به من بگین آقای بهاری"

-«... نگرانی برای مشکلات احتمالی در آینده‌ای که هنوز نرسیده بی‌معناست. در لحظه زندگی کن. به خدا توکل کن تا صبرت را روزافزونتر از چیزی که هست کنه. امشب فقط باید به این فکر کنی که پرده خجالت و حجاب کاذب بین خودت و خدات رو کنار بزنی. هر چی تو ذهنت می‌گذره رو با اون مطرح کن. حرف بزن، دردل کن، و خودت رو در حضور او پیدا کن، اما تا اصول دعا کردن رو یاد نگرفتی دعایی برای تغییر قضا و قدر نکن. زیاد از حد طلب نکن، نخواه که زودتر از موعد بفهمی، فقط سعی کن با خدای خودت خلوت کنی. برای این کار نیازی به هیچ چیز نیست جز این که احساس کنی در حضور دوست هستی، دوستی دانا، بینا و قادر، در محضر این دوست راحت باش، ولی نه گستاخ و ندانم کار. مبادا با طمع چیزی رو که نمی‌دونی چه خیر و شری در آینده با خودش به همراه داره از راه دعا طلب کنی...»

نویسنده تمام اهتمام خود را در انتخاب واژه‌ها بکار برده تا در هیچ جمله‌ای ردپایی از باورش به تأثیر بازدارندگی ایمان، رصدکردن، ارزیابی و قضاوت‌کردن (به عبارتی نیت خوانی) مشاهده نشود، لیکن در این امر چندان کامیاب نبوده زیرا باورهای خود را در قالب داستان‌های فرعی تکرار که تا حدی داستان را به نصحیت‌های والد- فرزندی سوق داده است. البته جدا از این‌که این موضوع را امری خوب یا نادرست فرض کنیم باید گفت «ارغوان» خواننده را به «باور صاحب‌قلم» که بخاطرش دست به خامه برده است آشنا می‌کند که اگر قرار بر این باشد که «قضاوتی» از جانب ما صورت گیرد بهترین نقطه شروع از «خویشتن» است یعنی انسان به خود عشق بورزد و به خود احترام گذارد زیرا ما از درون انسان‌ها و نیت آنها آگاه نیستیم.

-پدربزرگ از منوچهر (پدر ارغوان) پرسید: "بهتر شدی؟ فکر می‌کنی اونقدر که باید حالت برای گوش دادن به حرفام مساعد شده؟"

-"بله آماده‌ام"

-"اول اینکه خودت رو بابت چیزی که گذشته نباید سرزنش کنی؛ درس بگیر ولی سرزنش نکن.... فقط می‌خوام به این اشاره کنم که به تو یه بار فرصت عفو و بخشش آدمی داده شد ولی ازش به نحو مطلوب استفاده نکردی، چون برادرت رو... نتونستی و نخواستی که اگر هم چیزی بوده ببخشیش. اون موقع هم اگر بتونی به خاطر بیاری، گفتم لذتی که درعفو هست درانتقام نیست. باز بهت گفتم عاقل کسیه که تا جای ممکن برای خودش حتی در ذهنش هم دشمن تراشی نکنه ... قضاوتت نمی‌کنم که چرا چنین عمل کردی چون قضاوت برای این امر بسیار سخته ولی ...".

داستان در ساختار روایتی‌اش به «زمان» نقش پررنگی داده و همین امر سبب شده که از ریتم سریع و روایت‌های تودرتو استفاده شود، همین پررنگی در «کوتاهی زمان» خواننده را چنان خلق الساعه با حوادث و نتایجش روبرو می‌کند که کنجکاو علی و معلولی حوادث نمی‌شود الا در انتها. (تومور مغزی ارغوان- مرگی که در انتظارشه و بهبودی معجزه‌آسا، عشق و دلدادگی امیر و ارغوان در چند روز و ازدواج و...)

صاحب‌قلم با حفظ اصل داستان از لحاظ شخصیت‌پردازی کوشیده است با اتفاق‌ها و حوادثی، قصه همه شخصیتهایش را به عنوان عنصری از این اجتماع کوچک برای مخاطب تعریف کند، و به هر کدام از کاراکترها رویدادی هرچند کوچک اختصاص دهد تا داستان تنها حول محور رخدادهای یک نفر نباشد. انسان‌هایی که تک تک حرکات و افکارشان در بستری از جامعه کنونی و متأثر از شرایط زندگی گذشته وحالشان شکل گرفته است، هرچند که ضعف‌هایی در این زمینه به چشم می‌خورد (مانند شخصیت منوچهر پدر ارغوان، یا فرامرز پدر امیر و یا خود ارغوان و پویا و...). اما آن چنان نیست که خواننده «امیر» و «ارغوان» را در رویارویی با حوادث تنها بگذارد و همراهی نکند.

بی تردید از رمان «چند روزی با ارغوان» می‌توان بیشتر سخن گفت زیرا گفتن دربارهٔ پیامی که به خواننده در خصوص «قضاوت نکردن» می‌دهد درواقع گفتن از یک «باور» است، باوری خاص که رسیدن به آن شاید جز غیرممکن‌ها باشد زیرا با «انسان» سروکار داریم اما شاید «روز» و «زمانی» فرا رسد که انسانها به این باور برسند.


 

منتشر شده در ماهنامه ادبیات داستانی چوک شماره 75

نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک

www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html

دانلود ماهنامه‌هاي ادبيات داستاني چوك

www.chouk.ir/download-mahnameh.html

شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک

https://telegram.me/chookasosiation

اینستاگرام کانون فرهنگی چوک

http://instagram.com/kanonefarhangiechook

دانلود نمایش‌های رادیویی داستان چوک

www.chouk.ir/ava-va-nama.html

دانلود فرم ثبتنام آکادمی داستان نویسی چوک

www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html

بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان                    

www.chouk.ir/honarmandan.html

بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر

http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html

فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه چوک

www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html

دانلود فصلنامه‌های پژوهشی شعر چوک

www.chouk.ir/downlod-faslnameh.html