به یاد عمران صلاحی/ «محمود معتقدی»/ اختصاصی چوک

چاپ تاریخ انتشار:

به یاد عمران صلاحی  «محمود معتقدی»

مرا به نام کوچکم صدا بزن!

«درخت را به نام برگ / بهار را به نام گل / ستاره را به‌نام نور / کوه را به نام سنگ / دل شکفته‌ی مرا به نام عشق / عشق را به نام درد / مرا به نام کوچکم صدا بزن» (عمران صلاحی)

این دستمایه‌ی نویسنده و شاعری است که پیوسته از روزگار «زیستن» و «زندگی» می‌گوید. آری، «عمران صلاحی» که سرشار از زاویه‌های دیدن و دویدن و شنیدن درس‌های نیک و بد روزگار خود بود. با نگاهی دیگر به تماشای جهان آمده بود! شعر وی با نگرشی واقع‌گرایانه بر محور نوعی معنا‌گرایی همواره همراه است. او شاعری است که با چشم‌هایش لبخند را می‌نوشت و دست‌هایش گندم را درو می‌کرد. طنز پردازی از تبار عبید، نسیم شمال و آن دیگری بود. می‌گفت: «شاعر از زبان سنگ هم حرف می زند انگار به نوعی یگانگی با جهان [می‌رسید]» از منظر طنز شعر وی در این حوزه واقعیت پذیری مخاطب گرایی دارد. یک جمله: عمران صلاحی چشمانداز یک فرهنگ بود، که به شیوه‌های مختلفی به متن زندگی می‌رسید و مدام می‌گفت و می‌نوشت. «جنس کلامش تلخ و شیرین بود» (گروتسک) از زنده‌یاد پرویز شاپور چیزهای زیادی آموخته بود و سپس هم سنگ وی شده بود.

عمران صلاحی اهل سفر و اهل رندی بود. سرخوشانه پا تو کفش دیگران می‌کرد و به هر نشریه‌ای که پا می‌گذاشت، پس از مدتی بازارش را تخته می‌کرد. (همانند زنده یاد احمد شاملو)

او اهل سیاست نبود. اما اهالی سیاست را در سایه‌ی «طنز و مطایبه» می‌نواخت. شعرش نگاه و زبان خودش را داشت، می‌گوید: «شعر من مثل آجیل چهارشنبه سوری است، همه چیز در آن پیدا می‌شود.»

عمران صلاحی انسان لطیف و پر مهری بود. همیشه در گوشه‌ها و آخر خط می‌ایستاد و دیگران را به زیبایی می‌خنداند، اما خودش کاملاً جدی می‌نمود. وی در کار شعر و خوانش آن به نوعی اجرا می‌کرد، به گونه‌ای که همه‌چیز در برابر مخاطب، به درستی خوب دیدن خود را به نمایش می‌گذاشت.

روزی که خاموش شد در خانه‌ی هنرمندان، به هنگام تشییع در کنار ع. شکرچیان، علیشاه مولوی و سید‌علی صالحی بر لبه‌ی آب‌نمای میدان چیزی می‌گفت و پچ‌پچی می‌کرد. مرگ برایش یک نمایش طنز‌آلود دیگری بود. سه‌شنبه‌ها و چهارشنبه‌هایش پر بود، با جوانان و اهالی شعر پیوند نزدیکی داشت. در پنجشنبه‌های درکه با لبخند خاصی از تپه‌ها بالا می‌آمد، برای دوستان لطیفه‌های دسته اول می‌گفت. پارسی‌گوی شیرین زبانی بود و گاه به آذری هم می‌گفت و می‌نوشت و از دوستان این خطه همواره به شوخی و طنز یاد می‌کرد.

*

در سال 1325 در امیریه‌ی تهران به دنیا آمده بود و در دهه‌ی چهل وارد عرصه‌های نوشتن شد. با «توفیق» و «گل آقا» و چندین نشریه‌ی دیگر نیز هم‌نوایی داشت. نزدیک به 20 عنوان کتاب در قلمروی طنز و شعر و پژوهش داشت. کتاب «طنزآوران امروز ایران» را در دو جلد با بیژن اسدی‌پور در سال 1349 منتشر کرده بود. اولین شعرش را در سال 1337 در مجله‌ی خوشه (به سردبیری احمد شاملو) به چاپ رسانید. وی در خصوص اینکه چگونه به طنز روی آورده در گفتگویی می‌گوید: «اگر آن چهار صفحه‌ی توفیق را در جوی آب جوادیه پیدا نمی‌کردم هرگز نویسنده نمی‌شدم.»

عمران صلاحی همواره انسانی میانه، اهل عملیات عمرانی و باقی قضایا بود. نگاهش کنید! آن طرف خیابان منتظر کسی است که بیاید! او مرگ را باور نداشت. او معتدل و خلاصه‌ی خود بود. یادش تازه باد.

در مهر 1385 در تهران خاموش شد.

 

منتشر شده در فصلنامه ادبیات دااستانی چوک فصلنامه پاییز سال94


 

نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک

 

http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html

 

داستان های حرفه ای ادبیات ایران و جهان را از اینجا دانلود کنید.

 

http://www.chouk.ir/downlod-dastan.html

 

دانلود ماهنامه‌هاي ادبيات داستاني چوك و فصلنامه شعر چوک

 

http://www.chouk.ir/download-mahnameh.html

 

دانلود نمایش رادیویی داستان چوک

 

http://www.chouk.ir/ava-va-nama.html

 

دانلود فرم پیش ثبتنام آکادمی داستان نویسی چوک

 

http://www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html

 

فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه كانون فرهنگي چوك

 

http://www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html

 

بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان

 

http://www.chouk.ir/honarmandan.html

 

شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک

 

https://telegram.me/chookasosiation

 

اینستاگرام کانون فرهنگی چوک

 

http://instagram.com/kanonefarhangiechook

 

بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر

 

http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html