داستان «عشق» نویسنده «قهرمان تازه اوغلو» مترجم «سینا عباسی هولاسو»

چاپ تاریخ انتشار:

داستان «عشق» نویسنده «قهرمان تازه اوغلو» مترجم «سینا عباسی هولاسو»عشق تنها به زبان خودش حرف می زند اما هر کسی آن را می‌فهمد. عشق آن چیزی است که زیاد آن را می‌طلبیم و کم به دست می‌آوریم اش. و هر آنچه را که از آن به دست می‌آوریم را زود از دست می‌دهیم. با گفتن این جمله که " من برای تو راه شدم و تو برای من دست!" گاهی نگرانی و تشویش خود را پنهان می‌کنیم. و این اضطراب را با تضلم کردن به دیگری می‌فهمانیمش. عشق را نه با حرف بلکه با حسرت می‌توان درکش کرد. اما با این همه زبان باز هم می‌خواهم که آن را با زبان خودم به کس دیگری بفهمانم. فقط حرف‌هایی که می‌زنید در برابر احساساتی که درکش کرده‌اید، قرار ندارند. گوش‌ها هرگز نمی‌توانند زمزمه‌های سکوت را بشنوند. این را عشق باید یادشان بدهد!

گاهی می‌شود که محبوبتان از شدت دوست داشتن شما آزرده می‌شود. گاهی آدمی عشق را با یک شدت عجیبی برای قلبش به اجرا در می‌آوردش. گل و لای را تبدیل به الماس می‌کنید اما هرگز کسی متوجه آن نمی‌شود. انتظار آمدنشان را می‌کشید اما هیچ وقت نمی‌آیند. راه مان را گم می‌کنیم اما باز هم عشق راه را برای ما نشان می‌دهد.

گاهی عشق تماشا کردن یک دروغ است. اگر آن دروغ را باور نداشته باشی در عوض بی آنکه بفهمی کسی را که قصد جانت را کرده، محبوبت تصورش می‌کنی. نبودنش باعث می‌شود که آرزوی به دست آوردنش را داشته باشی و بودنش آرزوی نداشتنش را! عشق هرگز از انتظار کشیدن سیر نمی‌شود و عاشق از جستجو کردن! در عشق هر چیزی که پیدایش کردیم همان‌هایی نبودند که دنبالشان بودیم. اما آدمی طوری نشان می‌دهد که هر آنچه را که در عشق پیدا کرده است همان چیزهایی بودند که دنبال آن‌ها می‌گشت. عشق را در هر سنی می‌توان یاد گرفت اما هرگز نمی‌توان چیزی از آن را به خاطر سپرد!

فهمیدن عشق دلیلی بر عاشقانه زیستن نیست. چرا که در حقیقت هر کسی عشق را می‌زیید ولی نمی‌تواند آن را به زبان بیاورد. آدمی همیشه به خاطر یک نفر می‌تواند همه را دوست داشته باشد. و یا از هر کسی متنفر شود. فردا تنها چیزی که با علت یا بدون علت به ذهنتان خطور می‌کند، فقط آرامش یک مادر می‌تواند باشد. گاهی وقتی که می‌ایستید چیزی از نزدیکی مان می‌گذرد بی آنکه رد شدنش را حس کنیم درست مثل یک فرصت و عشق شاید خود فرصت باشد. عشق، جا دادن شهرت و شفقت در کنار هم در قلب است. و از بین بردن آرامش آن دو با حضور یکدیگر است. عشق شبیه بوسیدن گلوی هیولای وحشی گرسنه ای است. در سینهٔ آدم عاشق همیشه دو قلب می‌تپد چرا که در آن

عشق باعث خستگی‌اش می‌شود!

خسته‌اید...چرا که از عشق می‌آیید.


نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک

http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html

داستان های حرفه ای ادبیات ایران و جهان را از اینجا دانلود کنید.

http://www.chouk.ir/downlod-dastan.html

دانلود ماهنامه‌هاي ادبيات داستاني چوك و فصلنامه شعر چوک

http://www.chouk.ir/download-mahnameh.html

دانلود نمایش رادیویی داستان چوک

http://www.chouk.ir/ava-va-nama.html

دانلود فرم پیش ثبتنام آکادمی داستان نویسی چوک

http://www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html

فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه كانون فرهنگي چوك

http://www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html

بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان

http://www.chouk.ir/honarmandan.html

شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک

https://telegram.me/chookasosiation

اینستاگرام کانون فرهنگی چوک

http://instagram.com/kanonefarhangiechook

بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر

http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html