استراتژی ساخت داستان کوتاه «گربه زیر باران» نویسنده «ارنست همینگوی»؛ «سیدعلی موسوی ویری»/ اختصاصی چوک

چاپ تاریخ انتشار:    ارسال شده در مطالب عمومی

ali mosavi vayariپیرنگ داستان:

«دو نفر آمریکایی، در یک هتل رو به دریا و مشرِف به یک میدان _ که نمایی از یادبود جنگی در آن قرار دارد _ مستقر شده‌اند که یکی از آنها متوجه می‌شود گربه‌ای زیر باران، پایین یک نیمکت سبز، می‌خواهد خودش را از خیسی نجات بدهد. زن آمریکایی، پس از مشورت با مرد آمریکایی، تصمیم می‌گیرد گربه را بیاورد داخل هتل.

در لابی هتل، رئیس، برایش بلند می‌شود و به او احترام می‌گذارد و او از این موضوع خیلی خوشحال است. وقتی خدمتکاری، بالای سر زن، یک چتر می‌آورد، بچه گربه زیر نیمکت نیست و زن جا می‌خورد. برمی‌گردد بالا. با همسرش در این باره می‌گوید که گربه رفته بود. این را می‌گوید که دوست دارد در خانهٔ خودش باشد، در ظرف نقرهٔ خودش غذا بخورد و یک گربه داشته باشد. اما مرد به او می‌گوید که به جای حرف زدن، یک چیزی بخواند و دوباره به مطالعه ادامه می‌دهد. یکدفعه در می‌زنند. خدمتکار، گربهٔ بزرگی را از طرف رئیس هتل برای زن آمریکایی آورده.»

  • تأملی در داستان:
  1. در ابتدای داستان، لنز روایت، مدام خواننده را به این سو و آن سو می‌برد:

«تصویری که از نمای یادبود جنگ» داده می‌شود، «نخل‌هایی که از آنها آب باران می‌چکد»، «گربه‌ای که زیر یک نیمکت پناه گرفته تا خیس نشود»، «صاحب هتلی که احترامی غیر عادی به زن آمریکایی می‌گذارد» و در نهایت، «حرفهای دل زن آمریکایی که می‌گوید دوست دارد توی خانهٔ خودش باشد، توی ظرف نقرهٔ خودش غذا بخورد و یک گربه داشته باشد»؛ به عبارت دیگر، این پازل مرتب نشده قرار است بعد از جا گیری در ذهن خواننده، چه چیزی را به مخاطب القا کند؟

چند حدس می‌شود زد:

اول: اینکه این دو اصلاً زن و شوهر نیستند. یا اینکه زن و شوهر هستند اما هر دو نظامی‌اند و از لحاظ رابطهٔ عاطفی، لنگ در هوا؛ به این معنا که دائم درگیر مأموریت هستند. یعنی نمی‌توانند مثل بقیهٔ مردم زندگی کنند. زن که انگار از خستگی‌های بزرگی در روحش رنج می‌برد، می‌خواهد زندگی

کند. با بلند کردن موهایش، بودن در یک خانه، غذا خوردن در ظرف نقرهٔ خودش و نوازش یک گربه!

اما چه اتفاقی می‌افتد؟ بر این آرزوی زیر خاکستر، باران می‌بارد. بارانی از بی توجهی و خشکی. که ساکت باش! مطالعه کن! و اینکه: دیگرانی که با او نسبتی ندارند، در صدد کمک کردن به او برمی‌آیند اما کمک آنها هم به درد نمی‌خورد. برای اینکه زن، آن بچه گربه را دوست داشت نه این گربهٔ بزرگ را. او معادلاتی دیگر در سرش داشت که همۀشان را انگار باران، خاموش کرده است. در این بین، نداشتن فرزند، رفتن به سراغ یک بچه گربه را توجیح می‌کند که زن چقدر تنها و بی‌کس شده که برای پر کردن جای خالی زندگی در وجودش، می‌خواهد یک گربه را نوازش کند! (البته اگر این دو فرد، زن و شوهر باشند.)

دوم: اینکه شاید زن، نماد آمریکای شکست خورده در طول تاریخ است (مهد مهاجران) که بیشتر عمرش را صرف جنگ و تجاوز به دیگران کرده. و حالا پس از اینکه موهای سرش (ظاهرش) را هم از دست داده به فکر زندگی است. به فکر این است که جایی باشد برای او. اما او اجازه ندارد حتی به زبان کشوری دیگر حرف بزند. آمریکای تنها. آمریکای زخمی و پر از اشتباه که حتی نباید حرف بزند. چه بسا گربه، همان امنیت و آرامش و آرزوهای خفه شده آمریکای دهه 1900 باشد که تحقق پیدا نکرده است؛ آمریکایی ضعیف و شکننده که آخر سر هم چیزی «بدتر» از آن بچه گربه نصیبش می‌شود (امنیت و آرامش مد نظرش را پیدا نمی‌کند).

  1. کلاً هیچ چیز در جهان این داستان، به عمدِ نویسنده، سر جای خودش نیست: زن در خانه و کنار ظرف نقره‌اش نیست، مرد به جای کار دارد مطالعه می‌کند (به زنش توجهی نمی‌کند) و گربه، زیر باران. (القای این مفهوم که جنگ همه چیز را دگرگون می‌کند)
  2. چرا اسم داستان گربه زیر باران است؟ در واقع کارکرد این «گربه زیر باران» چیست که این همه در داستان مورد توجه قرار می‌گیرد؟ آیا گربه رابطه‌ای با شخصیت زن دارد؟

یک بچه گربه که به جای مادرش، یک «نیمکت جامد» به او پناه داده.

از طرفی زن هم جای اینکه در خانه‌اش باشد، کنار ظرف نقره‌اش باشد، توی یک هتل است و موقع بیرون رفتن از هتل، برایش چتر باز می‌کنند تا خیس نشود. این کار را نه همسرش، بلکه یک «غریبه» انجام می‌دهد.

گربه آواره است. حتی نمی‌تواند تکان بخورد. زن هم آواره است. چرا هتل؟ مگر خانه و زندگی نداشته؟

استراتژی نوشتاری داستان:

  1. توصیف فضا:

در ابتدا فضای بیرونی، بنای یادبود جنگ، دریا، هتلی که در آن هستند، میزان سنش مشخص می‌شود. و بعد گربه‌ای که زیر باران است مطرح می‌شود.

  1. صحنه و شروع کشکمش:

در ادامه، زن، می‌رود که بچه گربه را از زیر باران بیاورد داخل هتل. و از این رهگذر هم گفت و گویی با شوهرش (اگر واقعاً شوهرش باشد) دارد که از آن گفت و گو غیر مستقیم شخصیت پردازی مردش انجام می‌شود: مرد، خیلی به این زن، بی توجه

 است و از او فراری. و از طرف دیگر در لابی، احترام بی جای صاحب هتل را می‌بیند. مردی که مرد این زن نیست. اما زن نسبت به او علاقه پیدا می‌کند.

  1. گفت و گو با خدمتکار:

در اینجا می‌فهمیم که زن نباید به انگلیسی حرف می‌زده و چون قبلش فهمیده بودیم که ایتالیایی‌ها راه دوری را برای رسیدن به بنای یادبود جنگ طی می‌کنند، متوجه می‌شویم که جنگی در درون، میان بریتانیا و انگلیس بوده.

  1. گفت و گو با همسرش:

حرفهای دلش را می‌زند و می‌فهمیم که چیزی برای خودش ندارد. او انگار برای دیگران است + تکمیل شخصیت پردازی مرد که او اصلاً توجهی به نیازهای زنش ندارد. تنها چیزی که برای مرد مهم است، خواندن و مطالعه است.

  1. پایان داستان: خدمتکار، به خواهش صاحب هتل، گربه‌ای برای زن می‌آورد که زیادی بزرگ است. (شخصیت پردازی خدمتکار که زیاد از زن خوشش نمی‌آید + اجماع حضور اجزای مختلف داستان: خدمتکار، گربه، صاحب هتل، آرزوهای زن)