شعری از «نرگس دوست»

چاپ تاریخ انتشار:    ارسال شده در مطالب عمومی

narges doost

چشم های سیاوشی ات
خمار،

و دگرگونه
از پوست نازک زنی گندمگون
بر می گردند
و از پیاله ی دهانش
چهار قل را،
در لاله ی گوش ات
برای دو اسب سرکش در دشت های فراخ سینه ات می خوانند

مثل دو گیسوی رها در باد
آنچنان در لایه لایه ی پوست وحشی ام
می تازی
که سرخی زبانت
روی کلمه ی "گل گوشتخوار" منفجر می شود

مذهب
که دهان گل سرخی تو نیست
انگورها
با چه ولوله ای
در گلویت
کار خودشان را کرده اند
و تو هنوز در پیاله ی تن به تن
به خودکشی،
در پیاله ها فکر می کنی،

من از ادامه ی زنان سیه چشم
بر می گردم

پوست دلبرکان نازک تن
ایرانی را،
روی تنم می کشم
با ظرافت تن تنانه ی ماه
و به رودخانه هایی فکر می کنم
که از تاریخ بیقهی
سربه زیر می شود
در ران های سفید زنی،
که کنار دامنه هایش مدام باد می آید

می بینی
از دو ابرویش
دو تیر کمان
به سمت چپ قلبت خلاص می
شود
ونام مرد دیوانه ای که تو را دوست دارد
آرش کمانگیر نیست

از شاهنامه با دو چشم سیاه بر می گردم

می خواهم
در آغوش سیاوشی ات
شعر فارسی را در پوستت منفجر کنم
و آن دو دهان
آن دو پرنده وحشی را
بالا بیاورم

دهان در دهان در دهان
از عصر نخستین
انگورها بر می گردند
کنار لاله ی گوش زنان قونیه،
از نیزارها می خوانند

تنت کلیات شمس است
و کلمات
دهان باستانی ات
که دور لب هایم می چرخد،
می چرخد
چون زبان شیرین فارسی
و می را
از دهان زنان سیه چرده
مثل دو چشم عسلی بیرون می آورد

با دستی دور کمر
کمر دور کمر می چرخد
و انگشتانت
به سلسه ی زنان گیسو کمند
در من
می رسند

از سیاهی موهایم
سرازیر می شوی
ماه را دو نیم می کنی،
روی سینه ام
نیمی دهانت را بالا می آورد
نیمه ی دیگرش
جهان را
روشن می کند