ترانه ای از «علی عابدی»

چاپ تاریخ انتشار:    ارسال شده در مطالب عمومی

ali abedi

وقتی زمستون می رسه از راه

دلتنگیِ من بیشتر میشه

شاید منم، اونی که تنهایی

تو شهرِ برفی در به در میشه

باید میونِ مُردن و موندن

هر شب گرفتارِ دو راهی شم

اونقدر بی تابم از این تردید

که مثلِ اسفندِ رو آتیشم

گاهی یه چیزایی رو می دونی

اما نمیگی چون نیازی نیست

گاهی برای ترکِ یک میدون

راهی به جز این که ببازی نیست

سهمِ من از دنیاش ناچیزه

اما عذابِ رفتنش کم نیست

توو این هوا یخ می زنم وقتی

گرمای دستش توی دستم نیست

برف اومد و شال و کُلا کردم

هر جا رو با حسرت نگا کردم

توی دلم گفتم میاد اما

مثل همیشه اشتبا کردم

وقتی زمستون می رسه از راه

حتما یکی از عشق، دلسرده

قانونِ دنیا از قدیم اینه

اونی که میره برنمی گرده