که یاد آن نگاه آخرش
تراژدی ملایمیست
که نه می خنداند
و نه به گریه ام می اندازد
در آغوشش میکشد
و مانند رقاصه ای بی حیا
در صحنه ای بی در و پیکر
در احاطه ی تماشاچیانی بی سر
بدون هیچ سرانجامی
گرد تنهایی خودم می چرخاند
و دور می شود
و دوباره منم و آن نگاه آخرش
و رمانی که قرار است
بعد از مرگ من
با تیراژ بالا بفروش برسد!