«در پناه کلمات‌« یادداشتی از «ماری کاستلو» مترجم «لاله ممنون»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

در ماه ژوئن گذشته دست از کار تمام وقت کشیدم تا به نوشتن تمام وقت روی بیاورم. حالا زمانی که از خواب بیدار می‌شوم یک روز طولانی و جذاب در برابر دیدگانم ظاهر می‌شود. نمی‌دانم زمان چگونه می‌گذرد. کار کمی انجام می‌دهم.

در چند ماه اخیر یعنی پیش از چاپ کتابم بین دو دنیای مختلف زندگی می‌کردم. دو دنیای خوب. اما حالا کمی بی حوصله و بی‌حال هستم. نمی‌نویسم. یعنی چیز زیادی نمی‌نویسم. فقط به اطراف می‌چرخم، کتابی برمی‌دارم. صفحاتش را ورق می‌زنم و دوباره زمین می‌گذارمش. دنبال چیزی در کتاب‌ها می‌گردم که احساسات شبیه حال و هوای احساسی خودم داشته باشد. می‌دانم نویسندگانی هستند که چنین چیزی را ارائه کرده اند اما من مثل یک معتاد به کارخودم ادامه می‌دهم. بیکارم. برای داستان‌های جدید یادداشت برمی‌دارم. قصد دارم دوباره شروع به نوشتن کنم اما از شروع هر چیزی وحشت دارم و این ترس، شوق نوشتن را نابود می‌کند. دلم برای داستان‌های قدیمی تنگ شده است. دلم برای غرق شدن در یک داستان و همه چیزهای معمولی که در آن است تنگ شده است. برای پناهگاه میان کلماتش. همیشه عادت داشتم در کنار رودخانه پادل ظهر هنگام قدم بزنم درحالی‌که دست هایم در جیب هایم دفترچه یادداشت و قلمم را لمس می‌کردند.

گاهی اوقات چیزی رها می‌شود، یک روشنایی کوچک، و جرقه‌ای برای داستان شکل می‌گیرد. یونگ آن را "لحظه وقوع" می‌نامد. چیزی که از هیچ به ذهن شما می‌رسد. مردم می‌گویند نوشتن اشتغال تنهایی ست. نویسندگان هم همین را می‌گویند. اما به نظر من ما در زمان نوشتن در کمترین حالت تنهایی‌مان هستیم. به نظرم ما در حالتی خارج از تنهایی‌مان می‌نویسیم. سعی می‌کنم صبور باشم. می‌دانم که کلمات باز می‌گردند و اکنون در حال حاضر هر روز نشسته‌ام و انگار کلمات به آهستگی مشغول به قدم زدن روی صحنه نمایش هستند. و پس از چند ساعت دوباره حالم خوب است. احیا شده، شاداب و پرانرژی. قبلاً بارها اتفاق افتاده که در یک روز خوب پس از برخاستن از پشت میز کارم هنگامی که موج انرژی درونم شگفت‌انگیز بود، آنقدر احساس قدرت می‌کردم که به نظر می‌رسید هیچ چیز قادر نیست مرا از پا بیندازد. در آن لحظه‌ها باور داشتم که می‌توانم و قادر به انجام کاری شبیه به معجزه از شاهکارهای فیزیکی هستم. احساس می‌کردم می‌توانستم از یخچال نیمه خالی در یک چشم به هم زدن برای چهل نفر غذایی خوشمزه آماده کرده باشم. می‌توانستم خودم را به گاو آهنی ببندم و در عرض یک ساعت کل یک مزرعه را شخم بزنم و اوه حالا بیا قله اورست را به من نشان بده تا برایت از آن بالا بروم.

دلم برای غرق شدن در یک داستان و همه چیزهای معمولی که در آن است تنگ شده است.

غوطه خوردن در چیزی، دور از زمان و مکان و خود. همه چیز در برابر آن بی‌خاصیت و نامشروع است. در برابر جریان چیزهای دیگر بسیار پر نفوذ می‌شوید. یک خط از یک شعر یا یک آهنگ در یک لحظه خاص شنیده می‌شود، در یک وضعیت خاص و ساده‌ترین و معمولی‌ترین کلمات و واژه‌ها به آنی معنای دیگری پیدا می‌کنند. ناگهان بزرگ‌تر شگفت انگیزتر، وزین‌تر و به شکلی ناگهانی ویرانگرتر.

درآن روزها و لحظه‌ها که واقعاً به ندرت پیش می‌آیند، گویی شما به مکانی غیر از جایی که خانه همیشگی شماست نقل مکان کرده‌اید. شما جایی در خصوصی‌ترین مکان زندگی آن شخص هستید. نه شما خودتان هستید در‌حالی‌که هیچ کس نیستید. شما هنوز هم سر پا هستید و دلتان می‌خواهد زمان از حرکت باز بایستد. همه چیز از حرکت باز بایستد. تا بتوانید به آنچه که می‌خواهید چنگ بیندازید و آن را بدست آورید. هر آنچه که هست. هر آن چیزی که هست و شما در پی آن هستید. و او به سرعت در حال عبور است و شما همچنان در پی آن هستید و روز به روز و لحظه به لحظه پیشتر و پیشتر می‌روید.

معرفی نویسنده:

ماری کاستلو نویسنده‌ای اهل گلووای شرقی است که اکنون ساکن دابلین می‌باشد. آثار او به شکل مجموعه‌ای در مجلات «نیو آیریش رایتینگ‌« و‌«استاینیگ فلای» به چاپ رسیده است. «کارخانه چینی» کتاب اول از سری داستان‌های کوتاه وی است.

منبع: مجله استاینیگ فلای، ژوئن 2012

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692