مانا آقایی، شاعر، مترجم، زاده شهرستان بوشهر است و کارشناسی ارشد زبانهای ایرانی از دانشگاه اوپسالای سوئد دارد. در چهارده سالگى با خانواده خود به سوئد مهاجرت كرده و از نوجوانی با نشریات مختلف ادبی همکاری داشته است. اکنون بهعنوان مترجم و ویراستار در یک موسسهی انتشاراتی مشغول بهکار میباشد. وی چندین سال نیز بهطور پارهوقت، مسئولیت بررسی آثار منتشرهی فارسی در سوئد را در واحد مربوط به زبانهای خارجی شورای فرهنگ این کشور بهعهده داشته است. پارهای از اشعار آقایی به زبانهای دیگر همچون انگلیسی، سوئدی، آلمانی و عربی ترجمه و در نشریات مختلف منتشر شدهاند. برخی کتابهای منتشر شده از او:
مرگ اگر لبهای تو را داشت (۱۳۸۲)، انتشارات شروع، ایران.
من عیسی بن خودم (۱۳۸۶)، انتشارات آلفابت ماکسیما، سوئد.
زمستان معشوق من است (۱۳۹۱)، نشر سیپرس، سوئد.
من یک روز داغ تابستان دنیا آمدم (۱۳۹۱)، (گزیدهای از سه اثر فوق) نشر بوتیمار، ایران.
سه پیاله شعر (۱۳۹۲)، (مجموعهای مشترک با رباب محب و روشنک بیگناه) گروه انتشارات آزاد ایران، آلمان.
شعرهای مانا آقایی زبان سادهای دارد و بهسادگی بیان میشود و لایههای معنایی را درگیر نمیکند و شاید بتوان این زبان صریح شعر را حاصل مهاجرت دانست، چراکه هرچه به شرق نزدیکتر میشوی زبان پیچیده و استعارهها و نمادها پر رنگتر میشوند. مقصود از عدم درگیری لایههای معنا، سطحی بودن اثر نیست بلکه استفاده او از زبانی ساده برای بیان پیام شاعری خویش است. گزینش اشیاء و المانهای موجود در شعر او متأثر از ذهنی روایی است. او از تکنیک معناگریزی استفاده نکرده است بلکه در کوتاهترین جملات مقصود خود را بیان کرده است:
که اوّلینبار عاشق شدم
به روایت آینه چهارده ساله بودم
انگشتهایم بوى ترس و مرکّب میداد
و لاى تمام کتابهایم
برگهاىِ سرخِ گل میگذاشتم (صفحه 7)
این سطرها اگر از منظر یک داستان بررسی گردد میتواند شروع خوبی برای یک داستان باشد آغازی رمانتیک که تعلیق کافی را در ذهن مخاطب ایجاد میکند.
روایتهای شعرهای مانا آقایی نیز مسیر سرراستی دارد بهویژه در شعر طلاق که کاملاً روایی است. آنقدر که شاید اگر از چند سطر آن صرفنظر کنیم به داستانی مینیمال بدل میشود. البته بهدلیل بلند بودن این شعر نمونهای از آنرا اینجا نیاوردم چون سیر خطی، شخصیتپردازی، توصیفها بهگونهای است که انتخاب قسمتی از آن به کلیت شعر لطمه وارد میکند. در شعر صفحه 29 با عنوان درخت نیز باز همین منطق را میتوان دید و این شعر کاملاً از اصول روایت تبعیت میکند. مونولوگ، تصویرسازی آغاز و پایانبندی:
بروید
دنبال بادها بدوید
سایهام را له کنید
من به گردش فصلها عادت دارم
به این زمین که زیر پایم میلرزد
به ابرها که میروند جای دیگری ببارند
و به تنهایی که میدانم زردم میکند
همین جا میمانم، زیر همین آسمان
بهخاطر کودکانیکه دورم چرخیدند
بهخاطر خندههایی که از دور شنیده شدند
بهخاطر سنگی که سکوت مرا فهمید
و بهخاطر نامهایی
که بر تنم به یادگار نوشتید (صفحه 29)
همانطور که پیشتر گفته شد زبان در شعرهای مانا آقایی بسیار ساده است و همین موضوع شعرهایش را همهفهم میکند و بنابراین مخاطب دغدغهای غیر از شعر او ندارد:
قطار سریعالسیریست
زمستان
که در تونلی تاریک حرکت میکند
واگنهای نیمهخالیاش
پر از صدای سوت باد است
مسافرانش اجسادی تب آلودند
که آفتاب را
پشت شیشههای ضد نور از یاد بردهاند (صفحه 12)
شکلوفسکی، معتقد بود که زبانِ شعر، نه در پی القای معنی، بلکه در پی عرضهی خویش است. زبانیت زبان، و یا بهعبارتی تهی کردن کلمه از بار معنایی و بهادادن به ذاتِ کلمه، آنچنانکه شکلوفسکی معتقد بود، باعث میشود تا کلمات حیات شایستهی خویش را بازیابند.
بهقول وی، قبلاً خوانندگان عادت داشتند تا به درون کلمه{1} نگاه کنند، اما حالا آنها باید اندکی تأمل کنند و خود کلمه را ببینند.
شاعر نیز با بهرهگیری از همین خود کلمه، تضادهای معنایی زیبایی را ایجاد کرده است مانند نمونه زیر:
وقتى که من
بر مرتفعترین بام جهان خانه گزیدم
هیچگاه از انگیزهی سقوط نترسیدم
آسمآنهاى کوچک تبعید مىدانند
زنى گمراه بودم
اما قلبم را قطبنماى شما کردم (صفحه 44)
وجود عنصر نوستالژی پیوندی بین شعر و داستان است و شاید هم پیوند هر متنی به داستانی که در پی این نوستالژی نهفته است. چنین عناصر نوستالژیکی در شعر مانا آقایی کم نیستند و او بهخوبی از این عناصر سود میجوید و آنها را درجهت پیام شعری خود بهکار میگیرد. در این شعر برای فضاسازی و برای نشان دادن یأس و ناامیدی از عناصر ملموس داستانی استفاده کرده است. عناصریکه باتوجه به آشنایی مخاطب نیاز به شخصیتپردازی چندانی ندارد، درست شبیه آنچه که در داستانهای پستمدرن اتفاق میافتد:
از آن زمان که نامادریهای حسود قصه
خود را در آینه زیباتر دیدند
هر شب میگویم شاهزادهای میرسد از راه
هر شب هفت اسب جوان در خوابهایم شیهه میکشند
و هفتبار میپرم از جا
و هفت مرد میبینم از پشت شیشهها
همه کوتوله (صفحه 17)
زبانیت زبان، و یا بهعبارتی تهی کردن کلمه از بار معنایی و بهادادن به ذاتِ کلمه، آنچنانکه شکلوفسکی معتقد بود، باعث میشود تا کلمات حیات شایستهی خویش را بازیابند. |
نمادها نیز در شعرهای او ساده و داستانی هستند از طرفی استفاده از تکنیکهایی نظیر انسانانگاری به شعرهای او سادگی و دلپذیری خاصی بخشیده است. نشانهشناسی کدهای معنایی به گونهای است که معنای دلخواه شاعر از آن استبناط شود:
نگاه شاعر به پدیدهها با نوعی حزن همراه است و شاید همان غم غربت است و تلاش او برای بیان آن با زبانی مدرن بهگونهای که در تأویلها، پیامهایش بهخوبی منتقل شوند. سازوکار بیشتر شعرها براین محور میگردد:
نترسید،این سایهها ماییم
باشماازگذشته آمدهایم
تامثل دوستان قدیمى
ازلاى شاخو برگهاغافلگیرتان کنیم (صفحه 32)
مانا آقایی شاعری روایتگر است که برای هویت بخشیدن به زبان خود از روایت استفاده میکند. نوستالژی عناصر موجود در شعرش او را به شاعری بومی تبدیل کرده است. ■
پانویس:
1- through the words
منابع :
من یک روز داغ تابستان دنیا آمدم/ مانا آقایی/ موسسه انتشارات بوتیمار/ چاپ اول/ سال 1391